اسناد دولتي در باره منسوخ کردن زبان ترکي و فارسسازي اجباري ترکها توسط مدارس فارسيزبان
اسناد دولتي در باره منسوخ کردن زبان ترکي و فارسسازي اجباري ترکها توسط مدارس فارسيزبان
بنا به گزارشات رسمي سالهاي ١٣٠٤-١٣٠١
مئهران باهارلي
در زير ١٩ سند- گزارش رسمي مربوط به سالهاي ١٣٠١-١٣٠٤ از وزارتخانههاي امور خارجه، جنگ و معارف را آوردهام. در اين اسناد رسمي دولت ايران اعلام ميکند که “زبان ترکي در آزربايجان بايد منسوخ گردد (گزارش ٩). زبان فارسي بايد رفته رفته معمول شود (گزارش ١٥) و فارسي در اندک مدت به زبان حقيقي اين حدود تبديل شود (گزارش ١٢)”. در اين اسناد، دولت ايران تدابير مشخص زير را به نهادهاي مربوطه براي “منسوخ کردن زبان ترکي در آزربايجان و تبديل زبان فارسي به زبان حقيقي اين حدود در اندک مدت” توصيه و تجويز ميکند:
١. ترویج و توسعه زبان فارسی در همه نقاط آزربايجان
٢. توسعه مدارس دولتي فارسیزبان در آزربايجان
٣. مراقبت در تدریس و تعلیم زبان فارسی در همه نقاط آزربايجان
٤. کلیه معلمین و آموزگاران آزربايجان باید فارس و فارسیزبان باشند، نه این که خودشان فارسی بلد نباشند
٥. تغییر معلمین و آموزگاران مدارس آزربايجان و اعزام هر چه سریعتر معلمین فارسیزبان به جای آنها از تهران به تمام نقاط آزربايجان
٦. تدریس و تعلیم زبان فارسی باید در مدارس آزربايجان اجباری شود
٧. معلمان نباید دیگر درسها را به زبان ترکی ترجمه کرده، ارائه کنند
٨. تأسیس مدارس ابتدایی که فقط خواندن و نوشتن فارسي را به اطفال بیاموزد. مدارس ابتدایی برای توسعه زبان فارسی در این ایالت مهمتر از مدارس متوسطه است
٩. تعیین معلمهها و آموزگاران زن برای تربیت و تعلیم اطفال که از بدو زبان فارسی را بیاموزند
١٠. کلیه مأمورین و کارمندان آزربايجان باید فارس و فارسیزبان باشند، نه این که خودشان فارسی بلد نباشند
١١. از چاپ و توزیع کتابهای ترکی جلوگیری شود
١٢. از ورود اوراق غیرفارسی [ترکي از ترکيه] ممانعت شود
١٣. از ورود آموزگاران، ماموران و مبلغین ترک [از ترکيه] ممانعت شود
١٤. ممانعت از تدريس زبان ترکي در مدارس متعلق به ترکيه و مدارس هيئتهاي تبشيري در شهرهاي آزربايجان
١٥. تخصيص بودجه فوق العاده براي تاسيس و تکميل مدارس فارسيزبان در آزربايجان و براي اعزام مامورين و معلمين فارس و گسترش فعالتيهاي اداره معارف در آن ايالت
١٦. جلوگيري از فعاليتهاي آموزشي و فرهنگي ماموران و مقامات و دولت ترکيه در آزربايجان. زيرا اهالي خود را با آنها همزبان، همفرهنگ و همردیف ميدانند
١٧. تاسيس قرائتخانهها و کتابخانههاي فارسيزبان در همه نقاط آزربايجان
چگونه منسوخ کردن زبان ترکي و جانشين کردن اجباري زبان فارسي به جاي آن به سياست راهبردي دولت ايران تبديل شد؟
در دوره محمدشاه قاجار بين درباريان ترک و فارس (در آن موقع تاجيک) کشمکشي با ماهيت قومي-ملي جريان داشت. اما جناح ترک بر دربار حاکم بود. با پادشاهي ناصرالدين شاه، جناح فارس (تاجيک) و فارسگرا دست بالا را در دربار قاجار کسب کرد. بعد از به قتل رسانيدن اميرکبير ترکگرا (۱۰ ژانويه، ۱۸۵۲) با دسيسه مهدعلياي فارسگرا و توطئههاي انگلستان، جناح ترک از دربار قاجاري تصفيه شد.
با ظهور جنبش مشروطه، فارسها (تاجيکها) و فارسگرايان علاوه بر دربار، ديگر ارکان و بدنه دولت قاجاري را نيز به قبضه خود درآوردند و براي اولين بار در تاريخ، توانستند- به جز پادشاه و دائره کوچک وفادارانش- بر دربار و کل دولت ايران حاکم شوند. اين نوحاکمان که قرنها تحت حاکميت ترکان زيسته بودند، در آغاز به سبب مصلحتگرائي و بيتجربگي و نداشتن اعتماد به نفس به ستيز علني با زبان و هويت و ملت ترک در سطح دولت و به طور رسمي نپرداختند و يا به آن جسارت نکردند.
اما مقامات عاليرتبه فارس (تاجيک) و فارسگرا پس از تثبيت موقعيت برترشان در دولت و جامعه، مطمئن شدن از نبود شعور ملي ترک در ميان نخبگان و توده ترک بويژه در مرکز آزربايجان، و در نتيجه تقويت اعتماد بنفسشان، در اولين حمله تدريس زبان فارسي در مدارس را اجباري و تحصيل به زبان ترکي را ممنوع کردند. اين حرکت فارسي-تاجيکي، با مقاومت مظفرالدين شاه، پادشاه ترکگرا و دمکرات قاجار روبرو شد. فارسگرايان همچنين مايل بودند اصل رسميت زبان فارسي را در قانون اساسي مشروطه و متمم آن بگنجانند. اما بيمناک از مخالفت قطعي مظفرالدين شاه و در نتيجه امضا نشدن آن، پيگير جدي اين امر نشدند. به عبارت ديگر، در سايه مظفرالدين شاه، قانون اساسي مشروطه و متمم آن بيطرفي زباني را مراعات نمود.
حمله ديگر فارسگرايان با خيانت انجمن ايالتي آزربايجان – تبريز آمد. اين انجمن با گذاردن شرط دانستن زبان فارسي و سواد فارسي براي انتخاب شدن در قانون ايالتي پيشنهادي خويش، براي نخستين بار در تاريخ ايران به زبان فارسي- آنهم در کشوري با پادشاهي ترک و اکثريت جمعيتي ترک- موقعيت زبان رسمي قانوني (دو ژور) و انحصاري عطا کرد و بدين ترتيب سياست آسيميلاسيون اجباري، روند زبانکشي و ترکزدائي دولتي-رسمي در ايران را آغاز نمود (بسياري از سران انجمن آزربايجان در تهران و انجمن ايالتي آزربايجان در تبريز، بعدها مواضع پانايرانيستي اتخاذ کرده و به حاميان فعال دولت ترکستيز پهلوي تبديل شدند).
با اينهمه علي رغم اجباري بودن در حرف تدريس به زبان فارسي پس از مشروطه، در عمل اكثر نخبگان و متمولين ترک و مطلق توده مردم ترک در آزربايجان بويژه غرب آن هيچ علاقهاي به زبان و فرهنگ فارسي (تاجيکي)، يادگيري آن و تحصيل به زبان فارسي-تاجيکي از خود نشان نميدادند. وضعيت به همين منوال بود تا کودتاي سوم اسفند ١٢٩٩ (١٩٢٠) رضاخان پيش آمد و منجر به تغيير تيپولوژي ملي دولت ايران از ترک به ايراني-فارسي شد.
پس از کودتاي سوم اسفند ١٩٢٠ دولت جديد ايران، که به جز احمدشاه و اطرافيانش از صدر تا ذيل در تسلط مطلق فارسگرايان و آرياپرستان درآمده بود، تصميم به “منسوخ کردن زبان ترکي، تغيير دادن زبان ترکها از ترکي به فارسي و تبديل زبان فارسي به زبان حقيقي آزربايجان در مدت اندک” گرفت و مشخصا از سال ١٣٠٢ شروع به اتخاذ تدابير و انجام اقدامات عملي در اين راستا کرد.
در دوره پنج ساله مذکور مهمترين اقدامات و تدابير دولت کودتا براي نيل به هدف “منسوخ ساختن زبان ترکي در مدت اندک”، عبارت بود از: تاسيس و گسترش شبکه مدارس فارسيزبان در آزربايجان و ديگر مناطق ترکنشين، اجباري نمودن تعليم و تدريس به زبان فارسي، تبعيد معلمين و ماموران ترک و تغيير آنها با معلمين و ماموران فارس، قدغن نمودن تحصيل و جلوگيري از تدريس به زبان ترکي، ممانعت از نشر و چاپ کتب ترکي، و جلوگيري از ورود نشريات و مکتوبات ترکي از ترکيه و آزربايجان.
اعتراف به وجود سياست رسمي زبانکشي، آسيميلاسيون ملي و فرهنگي اجباري و فارسسازي دولتي ترکها در ايران
گزارشات زير، اسناد اعتراف رسمي به وجود سياست دولتي آسيميلاسيون فرهنگي-ملي اجباري ترکها و زبانکشي –قومکشي توده ترک پس از کودتاي سوم اسفند ١٢٩٩ (١٩٢٠) در ايران است.
آسيميلاسيون اجباري (Forced assimilation)، روند جبرآميز آسيميلاسيون فرهنگي يک گروه عمدتا ملي و يا اعتقادي در يک گروه مسلط و حاکم است. تحميل يک زبان بر يک گروه ملي غيرمتکلم بدان زبان در قوانين، نظام آموزشي، ادبيات و مراسم ديني نيز آسيميلاسيون اجباري شمرده ميشود. در نمونه ايران آسيميلاسيون اجباري با تحميل زبان فارسي بر ترکها انجام ميپذيرد. در آسيميلاسيون اجباري، گروه قرباني، بر خلاف پاکسازي قومي، مجبور به ترک منطقه خاصي نميشود، در عوض با جبر آسيميله ميگردد. آسيميلاسيون اجباري معمولا در مناطقي ديده ميشود که قدرت سياسي حاکم بر آنجا تغيير مييابد. در ايران روند دست به دست گشتن حاکميت سياسي از ترکها به فارسها (تاجيکها) با کودتاي سوم اسفند ١٢٩٩ به پايان خود نزديک شد.
آسيميلاسيون قومي (Ethnic assimilation) تاکيد افراطي بر هويت ملي همگون (در اينجا تاجيکي-فارسي)، معمولا بر عليه يک گروه ملي که برخاسته از يک دشمن تاريخي است (در اينجا ترکها) ميباشد. در اينجا تدابيري افراطي براي نابود ساختن فرهنگ گروه ملي مزبور اتخاذ ميشود. قومکشی (Ethnocide)، نابودی روحی و فرهنگی سيستماتيک يك گروه ملى-قومى؛ و نسلکشی (Genocide) نابودی فیزیکی و وجودى گروه هدف است. زبانکشی (Linguicide) از جمله شكلهاى رايج قومکشی است. وجه غالب زبانکشی منحصر كردن زبان نظام آموزشى به زبانى جز زبان مادرى اعضاى گروه ملى- قومى (در ايران ترکي) و کاربرد انحصاری زبان رسمی تحميل شده (در ايران فارسي) در مکاتبات و متون حقوقی و رسمی است. یکي از موثرترین روشهای نابودی یک زبان، آموزش انحصاری زبان جایگزین (در ايران فارسي) توام با تبعیضهای سازمانیافته علیه زبان قرباني (در ايران ترکي) است. ممنوعیت آموزش زبان گروه ملى-قومى (در اينجا ترکي)، محدودیت در انتشار کتاب و نشریات و تولید برنامههای رادیویی و تلویزیونی به آن زبان از طرق گوناگون و انکار فنی و علمی و تقلیل آن به مجموعهای از آواها و یا گویشهای محلی از جمله تبعیضاتی است که زبان گروه ملى-قومى را به منظور نابودی هدف قرار میدهند.
طبق اين اسناد و گزارشات، هدف غائي دولت ايران از ترويج زبان فارسي و گسترش شبکه مدارس فارسي در آزربايجان، “منسوخ کردن زبان ترکي و جايگزين کردن فارسي به جاي ترکي در اندک مدت” بوده است. اين، تعريف دقيق زبانکشي است. از آنجائيکه زبان ترکي، رکن اساسي هويت ملي خلق ترک در ايران است، منسوخ کردن زبان ترکي، مساوي است با نابود کردن هويت ملي ترک و ملت ترک. اين نيز تعريف نسلکشي ملي است (هرچند صرف اين واقعيت که يک توده ٣٠-٤٠ ميليوني ترک در ايران توسط دولت و بيش از يک قرن از داشتن حتي يک مدرسه ترکي نيز محروم نگاه داشته شده است، دليلي کافي بر وجود سياست آسيميلاسيون اجباري ترکها، فارسسازي دولتي آنها و نسلکشي زباني در ايران است). با اين وصف پس از تاريخ ١٩٢٠، دولت ايران با خيانت به اتباع و شهروندان ترک خود، از امر تدريس و تعليم و تعلم اجباري و انحصاري به زبان فارسي و ايجاد و توسعه شبکه مدارس فارسيزبان در مناطق ترکنشين ايران و بويژه آزربايجان، به عنوان ابزاري براي ريشهکن کردن زبان ترکي، تغيير جبري زبان ترکي ترکها به فارسي، نسلکشي زباني و ملي ترکها و فارسسازي اجباري آنها استفاده کرده است (و ميکند). به عبارت ديگر، دولت ايران به دست خود موقعيت و منزلت زبان فارسي براي ترکها و آزربايجان را کاملا ديگرگون کرده و با موفقيت آنرا به يک زبان تحميلي و استعماري تبديل نموده است.
بررسي و چکيده اسناد و گزارشات:
١- اين اسناد مربوط به دوره وزارت جنگ و نخستوزيري رضاخان و قبل از تاسيس سلسله پهلوي است (رضاخان در اسفند سال ١٢٩٩ کودتا کرد و به مقام فرماندهي کل قوا رسيد. در خرداد ١٣٠٠ وزير جنگ و در آبان ١٣٠٢ نخستوزير شد. در آذر ١٣٠٤ با ساقط کردن سلسله قاجاري بر تخت سلطنت نشست). در اين دوره به جز پادشاه قاجار احمدشاه و دائره بسيار محدود اطرافيان وي که ترکگرا بودند، کل دربار و دولت ايران در تسلط فارسها (تاجيکها) و فارسگرايان قرار داشت.
٢-در گزارشات سال ١٣٠١ (رضاخان وزير جنگ است) از عدم علاقه مردم و نخبگان غرب آزربايجان به زبان فارسي و يادگيري و تکلم به آن و نبود مدارس فارسيزبان در اين خطه ابراز ناخرسندي ميشود. در گزارشات سال ١٣٠٢ (رضاخان نخستوزير است) از تاثيرات ترکيه، بسط فرهنگ ترکي و تعميق شعور و هويت ملي ترک بويژه در غرب آزربايجان و امکان جدائي و استقلال آزربايجان از ايران ابراز نگراني ميشود و به منظور جلوگيري از آن بر لزوم توسعه و رايج ساختن زبان فارسي در آزربايجان از طريق تاسيس مدارس فارسيزبان تاکيد ميگردد. در گزارشات سال ١٣٠٣ منسوخ ساختن زبان ترکي و تبديل زبان فارسي به زبان حقيقي آزربايجان در اندک مدت به نهادهاي دولت ايران امر ميشود. در گزارشات سال ١٣٠٤ به جزئيات سياست اکنون راهبردي شده منسوخ ساختن زبان ترکي و رايج ساختن اجباري زبان فارسي در آزربايجان از طريق توسعه مدارس فارسيزبان و ديگر اقدامات لازم و هماهنگي بين نهادهاي دولتي براي امر فارسسازي اجباري خلق ترک پرداخته ميشود.
٣- در اين گزارشات از يک سو ادعا ميشود تاسيس شبکه مدارس فارسيزبان در آزربايجان به منظور بسط معارف و دمیدن روح وطنپرستی و ایرانیت در وجود آنها است و از سوي ديگر بيان ميشود گسترش معارف، جز به واسطه توسعه زبان فارسی ممکن نخواهد شد. به عبارت ديگر در ترمينولوژي دولت فارسمحور، بسط معارف و وطن پرستي و ايرانيت کدي است براي منسوخ کردن زبان ترکي، جانشين کردن زبان فارسي به جاي آن و فارسسازي ترکها.
٤-طبق اين گزارشات، در دوره مورد بحث يعني واپسين سالهاي دولت قاجاري و ربع اول قرن بيستم، مردم ترک علاقهاي به تاسيس و يا حضور در مدارس فارسيزبان، فارسيگوئي و يا فارسينويسي نداشتند: “جاي خیلی تأسف است که هیچکدام نمیتوانند یک کاغذ یا خط فارسی نوشته و یا با زبان فارسی حرف بزنند”.
٥-طبق اين گزارشات خوانین، متمولین و صاحبنفوذان ترک به فکر توسعه معارف نیستند. واقعيت آن است که متمولين منطقه بسيار علاقهمند به معارف بودند، فقط علاقهاي به زبان فارسي-تاجيکي و يادگيري آن نداشتند. چرا که طبق همين گزارشات خوانین و متمولين و صاحبنفوذان ترک، “فرزندان خود را اکثرا به روسیه میفرستند و در مدارس آنجا تربیت میشوند. آنها، حتي زنانشان با زبان روسی مینویسند و حرف میزنند”. همچنين طبق همين گزارشات اهالي فرهنگدوست و معارفپرور ترک، مشتاق به حضور در مدارس خارجه (ترکيه) و تبشيري که زبان ترکي را نيز تدريس ميکردند بود: “اگر از طرف وزارت معارف اقدام عاجلی نشود در مقابل تشبثات خارجیها به تدریج از تعداد محصلین ایرانی کاسته و بر عده شاگردان مدارس خارجه خواهد افزود”.
٦- در اين گزارشات دختران و زنان ترک نيز به آموزش زبان ترکي علاقهمندند. چنانچه گفته ميشود حتي زنان ترک (ماکویی) هم براي تحصیل به روسیه میروند ويا دختران ترک به مدارس خارجي عثماني و تبشيري (به سبب تدريس زبان ترکي در آن مدارس) روانه ميشوند. همچنين رضاخان بر اعزام آموزگاران زن براي آموزاندن زبان فارسي از سنين پائين به کودکان ترک، به منظر تسهيل فارسسازي آنها تاکيد ميکند.
٧-اغلب اين گزارشات بين وزارت جنگ، اميرلشکر شمال غرب، فرمانده قشون آزربايجان، حاکم نظامي آزربايجان، فرمانده نظامي اورميه، امور خارجه، کارگزار وزارت امور خارجه، سفير مختار ايران در استانبول، … و به صورت محرمانه رد و بدل شده است. توگوئي ترکها دشمن و آزربايجان يک سرزمين خارجي اشغال شده در حين جنگ و يا مستعمره است (هرچند دولتهاي استعمارگر روسيه و بريتانيا نيز هرگز- به سبک دولت ايران- اقدام به ممنوعيت زبان بوميان مستعمره خود و تحميل زبان خويش بر آنها نکردهاند). اين امر نشان ميدهد که دولت مدرن و فارسگراي ايران از همان آغاز مساله زبان و فرهنگ و هويت شهروندان ترک خود را – که در ضمن اکثريت اهالي کشور را تشکيل ميدادند- نه در رابطه با حقوق شهروندي و توسعه فرهنگي و اجتماعي و سياسي، … بلکه به عنوان دشمن و تهديد امنيتي ديده و مديريت آن را به نظاميان و نيروهاي امنيتي سپرده است. اين امر همچنين نشان ميدهد که تبديل زبان فارسي به زبان رابط در ايران و زبان نوشتاري اغلب ترکها و ….در قرن بيستم نه امري طبيعي و داوطلبانه، بلکه نتيجه اعمال سياست ترکستيزي و فارسسازي جبري خلق ترک از طريق تاسيس و گسترش شبکه مدارس دولتي فارسيزبان در آزربايجان، آنهم توسط نظاميان و به ضرب شمشير و در سايه سرنيزه و بر خلاف رضا و خواست مردم ترک بوده است.
٨-در اين گزارشات مقامات دولت ايران، شعور ملي ترک اهالي را به عنوان يک پديده خودجوش و طبيعي قابل انتظار از مردمي بافرهنگ و مدرن نميبينند. بلکه آنرا زائيده “تاثيرات خيالات جهانگيرانه عثماني، تبلیغات ترکهاي عثماني، سياست پانترکيسم دولت ترکيه، “تحرکات تبلیغاتی ترکیه توسط عمال رسمي و غيررسميشان، اعزام مأموران، آموزگاران و مبلغان ماهر برای توسعه زبان، ادبیات و فرهنگ ترک بر اساس نظریات پانترکیستی در قطعات ترکي زبان ايران، فعالیتهای پانترکیستی باششهبندری ترکیه، فعالیت گسترده مدارس هیأتهای تبشیری آمریکایی و فرانسوی (که در برنامه درسي خود به تدريس زبان و ادبيات ترکي نيز جاي داده بودند)، …” گمان ميکنند.
٩-اين گزارشات مربوط به اورميه، و به درجه کمتر ماکو و سلماس، همه واقع شده در غرب آزربايجاناند. همانگونه که معلوم است در دهههاي آخر قرن نوزده و دهههاي اول قرن بيستم، شعور ملي ترک در نواحي غربي آزربايجان به مرکزيت اورميه-خوي (اوليا چلبي اين دو شهر را ترکستان ايران خوانده است)، به عنوان امتداد طبيعي آناتولي و عثماني، بسيار گسترده و ريشهدار و اين ناحيه مرکز جنبش سياسي ترکگرائي مدرن و دمکراتيک در آزربايجان بود. چنانچه در اين گزارشات نيز در تائيد واقعيت تاريخي فوق الذکر از يک سو گفته ميشود که اهالي اورميه خود را همزبان، همفرهنگ و همرديف اهالي ترکيه توصيف ميکنند؛ و از سوي ديگر به دفعات تاکيد ميشود که توسعه معارف (منسوخ کردن زبان ترکي) و ترویج زبان فارسی در غرب آزربايجان و بويژه اورميه از نقطه نظر سیاسی بسیار مهم است.
١٠- به دليل وجود شعور ملي ترک برجسته در غرب آربايجان به مرکزيت اورميه، اين ناحيه به محض انجام کودتا در سال ١٢٩٩ (١٩٢٠ ميلادي) مورد توجه ويژه دولت ترکستيز جديد رضاخان گرفت، و داراي اولويت و محتاج به معامله ويژه تشخيص داده شد. در نتيجه اين ارزيابي، دولت رضاخان، سياست فارسسازي و پروژه ترکيزدائي و تغيير دادن زبان ترکان به فارسي در آزربايجان و ايران را نخست از اين بخش آغاز کرد: به ايجاد شبکه گسترده مدارس فارسيزبان ارجحيت و فوريت داده شد، به فارسسازي گسترده نامهاي جغرافيائي ترکي استارت داده شد (تغيير نام اورمو به رضائيه در سال ١٣٠٥؛ سپس شاهپور، مياندوآب، شاهين دژ، تکاب، سيه چشمه، نقده، .. قابل ذکر است که نام جعلي رضائيه به لحاظ دستور زبان فارسي غلط بود. اين نام ميبايد رِضائي و يا بنا به دستور زبان عربي رِضوي ميشد)، در سال ١٣١١ معارف اورمیه از معارف تبریز تفکیک شد، در سال ١٣١٢ غرب آزربايجان در تقسيمات کشوری از شرق آزربايجان جدا گرديد،…
١١-در اين اسناد، شرق آزربايجان و مرکز آن تبريز از جنبه ترکيگرائي يک تهديد و از جنبه لزوم فارسيسازي داراي فوريت شمرده نميشود. حتي بر عکس نام آن همراه با ترويج زبان فارسي ذکر ميشود: “پنج سال قبل زمانی که دمکراتهاي تبریز در نقاط مختلف آزربايجان نفوذ داشتند، خوانین ماکو براي جلب نظر آنها مدرسهاي (به احتمال قريب به يقين فارسيزبان) به نام اقبال تأسیس کرده، از تبریز مدیر و معلم آورده، پسران خوانین در آنجا مشغول تحصیل شده و … با از بین رفتن نفوذ دمکراتها مدرسه هم از رونق افتاد”. همچنين در يک نامه به وزارت خارجه گفته ميشود از آنجا که ترویج زبان فارسی در این ناحیه (غرب آزربايجان) از نقطه نظر سیاسی بسیار مهم است و این امر با توسعه معارف (منسوخ کردن زبان ترکي) حاصل میشود، برای پیشبرد این نظریه قرار است نشستی در تبریز برپا شود. از ارومیه میرزااحمد خان امین (امین اعظم) در آن جلسه حاضر خواهد شد که اصلاً اصفهانی و ساکن تبریز است”.
١٢-طبق اين گزارشات در سال ١٣٠٠ زبان فارسي زبان اجباري تدريس در مدارس (احتمالا توسط دستورالعملهاي اداري) بوده است. اين امر نشان ميدهد که پروژه تبديل زبان فارسي به تنها زبان رسمي و آموزشي در ايران، پس از جنبش مشروطيت و پيش از تاسيس سلسله پهلوي آغاز شده بود.
١٣-در اين گزارشات مقامات ايران نگراني خود را از حرکت آزربايجان به سوي سرنوشتي مانند قفقاز ابراز ميدارند که زبان ترکي در مکاتبات به جاي زبان فارسي رواج دارد و همه کتابها و نوشتههائي که سابق بر اين فارسي بود، به ترکي نوشته ميشود. به عبارت ديگر آنها واقف بر اين امر بودند که پس از اين حضور زبان فارسي در سرزمينهاي ترک، صرفا با اجبار قانون و تحميل دولت و فشار ارتش متصور است.
١٤- در اين گزارشات با دادن مجوز به عثماني براي تاسيس مدرسه و مريضخانه … مخالفت ميشود. اين در حالي است که در آن دوره تقريبا همه دولتهاي اروپائي و مسيحي عمده در ايران داراي امتيازاتي از قبيل داشتن مدرسه و مريضخانه و غيره بودند. دليل اين امر وحشت مقامات ايران از تاثير مثبت عثماني بر گسترش شعور ملي ترک به حرکت در آمده و موج هويتخواهي ترکي در مناطق ترکنشين ايران و در راس آنها آزربايجان بود. دولت ايران پس از ١٩٢٠ مدارس و ديگر موسسات عثماني در ايران را خطري امنيتي تلقي ميکرد، زيرا زبان کاربردي آنها ترکي بود.
١٥-در اين گزارشات از سليمان نظيف، روشني بيگ و محمدامين رسولزاده، سه انديشمند و محرر ترک خارجي که نقشي تاريخي در آغاز و رشد شعور ملي ترک در آزربايجان و ايران بين سالهاي ١٩٠٠-١٩٤٠ داشتند نام برده ميشود. تاريخنگاري رسمي فارسي و قوميتگرايان فارس همواره از اين و شماري ديگر از شخصيتهاي تاريخي (يوسف ضياء، …) که در زمره دوستان واقعي و محبوب خلق ترک در آزربايجاناند، به جرم بيدار ساختن حسيات ملي ترک، توسعه ناسيوناليسم ترک در ايران، تشويق ترکان به استقلال، الحاق آزربايجان به ترکيه… ترسان و متنفر بوده است.
١٦- در اين گزارشات از فعاليتهاي مدارس هئيتهاي تبشيري آمريکائي و فرانسوي و … نيز، ظاهرا به سبب تبليغ مسيحيت در ميان ترکها و فساد اخلاق اطفال مسلمان ابراز نگراني و خطر ميشود. اما دليل اصلي نگراني مقامات دولت کودتا، تدريس زبان و ادبيات ترکي در مدارس تبشيري است. بدين شرح که مفردات اين مدارس تبشيري علاوه بر زبان دولت متبوع خود (انگليسي، فرانسه، ..)علي الاصول شامل تدريس زبان و بعضا ادبيات ترکي نيز به مدت چند ساعت در روز ميشد. به عبارت ديگر منظور مقامات از فساد اخلاق اطفال مسلمان در اين گزارشات، آموختن زبان و ادبيات ترکي توسط کودکان ترک است: “کارگزار ارومیه همواره با ارسال گزارشهایی از تعالیم (زبان و ادبيات ترکي) مدارس هیأتهای تبشیری به کودکان مسلمان (ترک) و توسعه پانترکیسم توسط مأموران سیاسی ترکیه ابراز نگرانی و حتی اعلام خطر میکرد”.
١٧- منابع خارجي و فارسي ادعا ميکنند در ايران سياست فارسسازي اجباري ترکها و يا فارسيفيکاسيون رسمي و دولتي وجود ندارد. يکي از دلائل اينکه چرا اين منابع ميتوانند همچو ادعاي بيپايهاي را عليرغم وجود هزاران سند و مدرک و داده و واقعيت ميداني موجود بر خلاف آن، پيش رانده و با موفقيت در جهان رايج کنند، عدم حساسيت و غفلت خود ترکها بويژه نخبگان سياسيکار آنها است که در يک قرن گذشته به جاي مستندسازي سياست رسمي و دولتي فارسسازي ترکها در ايران، اغلب مشغول ماجراجوئيها و انجام کارهاي عبث و بيهوده و دادن شعارهاي نامربوطاند.
١٨-طبق اين گزارشات، عدهاي از افراد محلي با اشتراک در امر تاسيس مدارس فارسيزبان در آزربايجان به پروژه منسوخ کردن زبان ترکي و تغيير دادن زبان مردم از ترکي به فارسي خدمت کردهاند (مانند تاسيس مدرسه فوج پهلوي در سلماس، مدرسه دمکراتهاي تبريز در ماکو، قرائتخانه پهلوي در اورميه.
١٩-چهار تن از شخصيتهاي اصلي ترکستيز در اين گزارشات (امیرلشکر عبدالله طهماسبی، سرتیپ محمدحسین آیرم، رضاخان و پرنس اسحقخان مفخمالدوله) داراي مليت ترک و يا ترک تباراند. مفخم الدوله وزیرمختار ایران در استانبول اصلا از شهر خوي آزربايجان و سرلشکر محمدحسین آیرُم (آيريم) متولد باکو است. امیرلشکر عبداللهخان امیرطهماسبی تربيت يافته در تهران و مانند رضاخان، اصلا از ترکهاي قفقاز جنوبي (شمال آزربايجان) است. قابل ذکر است که طهماسبي و آيريم در نفرت از زبان و فرهنگ ترک در موضعي افراطيتر از رضاخان قرار دارند. اگر بتوان صفت خيانت به ملت را در مورد کسي بکار برد، بيشک طهاسبي که از طراحان و معماران اصلي سياستهاي ريشهکن کردن زبان ترکي و نابود ساختن هويت ملي ترک در آزربايجان و ايران بود يکي از نادر شخصيتهاي شايسته اين صفت در طول تاريخ خلق ترک است. طهماسبي نخستين مقام عاليرتبه دولتي است که براي نخستين بار خواستار منسوخ کردن زبان ترکي و اجباري کردن زبان فارسي در آزربايجان شد. بسياري از تدابير ديگر براي ريشهکن کردن ترکي در ايران نيز از نوآوريهاي اوست (وي همچنين نقشي اساسي در کودتاي سوم اسفند، سرنگونی غيرقانوني ولي نعمت خود احمدشاه قاجار، تحویل گرفتن کاخهای قاجاری، اخراج و تبعید خفتبار محمدحسن میرزا ولیعهد، قتل اقبال السلطنه ماکوئي و غارت اموال وي داشت). آيريم نيز شخصي است که آزربايجان را شايسته زندگي در قرون وسطي حتي عصر حجر ميدانست. وي تا آنجا پيش ميرود که خواهان انحلال کليه مدارس متوسطه در آزربايجان ميشود، زيرا به گمانش اين مدارس جوانان ترک را سياسي و مخالف دولت ميکند. وي همچنين توصيه ميکند که دولت ايران در آزربايجان صرفا مدارس ابتدائي فارسيزبان تاسيس کند تا امر فارسسازي کودکان ترک سريعتر انجام پذيرد.
٢٠-در اين گزارشات نام خلق ما ترک و زبان وي ترکي ذکر شده است. بعد از تاسيس رژيم پهلوي و با پيشرفت پروژه فارسسازي و تجربهاندوزي دولت ايران به سياستها و تدابير استعماري جديدي مانند انکار نام ملي “ترک” و نام زبان “ترکي”، ايجاد هويت قومي آزري و آزربايجاني و … دست زد.
٢١-در اين گزارشات اظهار اميدواري ميشود با اتخاذ تدابيري چون گسترش مدارس فارسيزبان، ترويج زبان فارسي و ممنوع ساختن زبان ترکي، “در اندک مدتی” زبان ترکي در آزربايجان منسوخ شده و زبان فارسي به زبان حقيقي اين خطه تبديل گردد. هرچند از آن زمان تاکنون پروژه فارسسازي خلق ترک ضربهاي جدي به زبان ترکي در ايران زده است (چنانچه اکنون قريب يک سوم از جمعيت فارسزبان ايران، اصلا ترکتبار و يا ترکهاي جبرا فارسزبان شده هستند)، با اينهمه هنوز حداقل ٤٠ درصد از اهالي ايران را ترکها تشکيل ميدهند. به عبارت ديگر پروژه فارسسازي خلق ترک “در اندک مدت” ورشکست شده است.
٢٢-تدابير و اقداماتي که مابين سالهاي ١٣٠٤-١٣٠١ از سوي حکومت نظامي رضاخان براي منسوخ ساختن زبان ترکي و تبديل زبان فارسي به زبان حقيقي مردم ترک اتخاذ و اجرا شدند، به عبارت ديگر سياستهاي دولتي زبانکشي و قومکشي خلق ترک، امروز نيز مانند يک صد سال گذشته بدون وقفه، بل با افزايش و تشديد و به طور سيستماتيک اعمال ميشوند.
متن ١٩ گزارش از وزارتخانه هاي جنگ، خارجه و معارف (سالهاي ١٣٠١-١٣٠٤) در باره توسعه زبان فارسي، منسوخ نمودن زبان ترکي در آزربايجان توسط ايجاد و گسترش شبکه مدارس فارسيزبان:
١- وضعيت اسفناك آموزش و پرورش در ماکو (جمعه ٣٠ آذر ١٣٠١، ٢٢ دسامبر ١٩٢٢، ٣جمادي الاول ١٣٤١): آنچه از معارف در شهر ماکو وجود دارد یک مدرسه چهار کلاسه ابتدایی با یک معلم است که آن هم وضعیت مناسبی ندارد. خوانین، متمولین و صاحبنفوذان شهر به فکر توسعه معارف نیستند. خوانین، فرزندان خود را اکثرا به روسیه میفرستند و در مدارس آنجا تربیت میشوند. آنها با زبان روسی مینویسند و حرف میزنند و جاي خیلی تأسف است که هیچکدام نمیتوانند یک کاغذ یا خط فارسی نوشته و یا با زبان فارسی حرف بزنند. تعدادي از زنان ماکویی هم براي تحصیل به روسیه میروند. البته پنج سال قبل زمانی که دمکراتهاي تبریز در نقاط مختلف آزربايجان نفوذ داشتند خوانین ماکو براي جلب نظر آنها مدرسهاي به نام اقبال تأسیس کرده، از تبریز مدیر و معلم آورده، پسران خوانین در آنجا مشغول تحصیل شده و جمعی از فقرا را هم رایگان به مدرسه اقبال راه دادند که مخارجشان از موقوفه مرحوم تیمور آقا داده میشد. با از بین رفتن نفوذ دمکراتها مدرسه هم از رونق افتاد. (اسناد وزارت امور خارجه،٢٤-٢٥-٣٢-٣٣-١٣٠١)
٢- تأسيس مدرسه پهلوي در سلماس (دوشنبه ٢ بهمن ١٣٠١، ٢٢ ژانويه ١٩٢٣،٤جمادي الثانی ١٣٤١): امروز به مناسبت تقدیر از فوج پهلوي مدرسهاي که در شهر سلماس گشایش یافت، نام این فوج را به خود گرفت. براي افتتاح این مدرسه مراسمی از طرف هیأت معارف برپا شد. براي مخارج ابتدایی مدرسه نزدیک به هشت صد تومان اعانه از طرف اهالی و رؤساي دوایر محلی جمع شده بود (سازمان اسناد ملی ایران، سند شم ٢٩٣٠٠١٥٥٣، آرشیو ١٠٨ ظ ٢ ب آ ا، شم میکروفیلم، ٠٠١٠٠١٦٠)
٣- هشدار مفخم الدوله به درخواستهای دولت ترکيه از ايران (يکشنبه ٢٣تير ١٣٠٢، ٣٠ ذيقعده ١٣٤١): مفخمالدوله، وزیرمختار ایران در اسلامبول، امروز در نامه خود به وزارت امور خارجه با اشاره به اجحافاتی که نسبت به اتباع ایرانی در خاک ترکیه عثمانی صورت میگیرد، به دولت هشدار داد «زمزمه دارا بودن حقوق دول کامله الوداد و اعاده کاپیتولاسیون» برای اتباع عثمانی در ایران نباید مورد توجه قرار گیرد. سیاست جدید دولت ترکیه بر پایه پانترکیسم بنا شده «و خیالات جهانگیرانهای که حضرات در قطعات ترکیزبان ایران دارند و تبلیغات مجدد که برای نیل به این مقصود به توسط عمال رسمی و غیررسمی خود در مملکت ایران میکنند اگر دارای امتیازات از قبیل مدرسه و مریضخانه و غیره شوند آزربايجان و سایر نقاط ترکیزبان را دخیل یک رشته اغتشاشات بزرگ» خواهند کرد (اسناد وزارت امور خارجه، ٥٧-١٧-١٥-١٣٠٢)
٤- مراقبت در ترويج زبان فارسی در آزربايجان (پنجشنبه ١ آبان ١٣٠٢، ٢٥اکتبر ١٩٢٣، ١٤ ربیع الاول ١٣٤٢): در پی گزارشهای مأموران سیاسی ایران در ترکیه عثمانی درباره برنامههایی برای توسعه زبان، ادبیات و فرهنگ ترک بر اساس نظریات پانترکیستی در ایران، موضوع توسط وزارت امور خارجه به سازمانهای ذیربط منعکس شد. (ر.ک: ٧ خرداد) رضاخان نیز امروز در واکنش به این گزارش در نامهای خطاب به وزارت امور خارجه نوشت که به امیرلشکر شمال غرب دستور داده است برای ترویج زبان فارسی و مراقبت در تدریس و تعلیم آن در همه نقاط آزربايجان اقدام کند (اسناد وزارت امور خارجه، ١٩-٣٦-١٥-١٣٠٢)
٥- تدريس زبان فارسی در تمام مدارس آزربايجان (يکشنبه ٤ آبان ١٣٠٢، ٢٨ اکتبر ١٩٢٣، ١٧ ربيع الاول ١٣٤٢): در پی تذکر وزارت امور خارجه و حساس شدن نهادهای مرتبط در آزربايجان نسبت به شیوع پانترکیسم، حاکم نظامی آزربايجان امروز خبر داد که اکنون در تمامی مدارس آزربايجان زبان فارسی تدریس میشود و امری معمول است (اسناد مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، س ١٣٠٢، پ ٣٥، ص ١٦)
٦- تلاشهای مکتوب سليمان نظيف عليه ايران (شنبه ١١ خرداد ١٣٠٣، ٣١ مه ١٩٢٤، ٢٦ شوال ١٣٤٢): وزیرمختار ایران در اسلامبول امروز در نامهای به وزارت امور خارجه از فعالیتهای سلیمان نظیف علیه ایران یاد کرد. اسحاق مفخمالدوله نوشت که فرد یاد شده اخیراً با درج مقالهای در روزنامه «رسملی غزته» [روزنامه رسمی] چاپ اسلامبول، نیات خود را برای توسعه ناسیونالیسم ترک برملا کرده است. پیش از این، این مسائل توسط رسولزاده، سخنرانی روشنیبیک در «ترک اجاقی» اسلامبول و مقالات مرتبط در روزنامهها انجام میشد. «حالیه هم مقاله سلیمان نظیف همین است و بس. سلیمان نظیف یکی از شعرا و ادبای ترکیه است که از چند سال قبل قلم خود را متوجه حمله به ایران نموده، چه در بیانات و چه در نوشتجات خود، فارسیزبانان ایران را طرف حمله قرار داده و ترکیزبانان، مخصوصاً اهالی آزربايجان را تشویق به الحاق ترکیه یا اعلان استقلال میکند.» مفخمالدوله بهترین راه مبارزه را «توسعه مدارس و اعزام معلمین فارسیزبان به تمام نقاط آزربايجان و ممانعت از ورود مبلغین یا اوراق غیرفارسی» دانست (اسناد وزارت امور خارجه، ٩٩-٧-١-١٣٠٣)
٧- ضرورت گسترش زبان فارسی در آزربايجان (سه شنبه ٢٤ شهريور ١٣٠٣، ١٦ سپتامبر ١٩٢٤، ١٦ صفر ١٣٤٣): امیرلشکر شمال غرب که این روزها ترجمه چند مقاله از مطبوعات ترکیه را راجع به الحاق آزربايجان ایران به ترکیه خوانده بود، با ارسال نامه بلندی به رضاخان، نگرانی خود را از آینده آزربايجان به واسطه تحرکات تبلیغاتی ترکیه ابراز داشت. او میگوید که ترکها تا سی سال قبل اغراض خود را نسبت به ایران در لباس مذهب جلوه میدادند، اما پس از ضعف تعصبات مذهبی، اینک با اعزام مأموران، آموزگاران و مبلغان ماهر به قفقاز، توانستهاند ملت مسلمان ترکزبان آن حدود را با خود همراه کرده، به استهزاء و تحقیر ادبیات ایران بپردازند. اکنون نزدیک ده سال است در قفقاز زبان ترکی به جای زبان فارسی در مکاتبات رواج دارد و همه کتابها و نوشتههای آنها که سابق بر این فارسی بوده، ترکی شده است. ترکیه همین شیوه را برای آزربايجان ایران پیریزی کرده است. امیرلشکر عبدالله طهماسبی تأکید کرد که در چنین موقعیتی تدریس زبان فارسی باید در آزربايجان اجباری شود و معلمان نباید دیگر درسها را به زبان ترکی ترجمه کرده، ارائه کنند. او معتقد است در صورت امکان کارمندان و آموزگاران آزربايجان نیز باید فارسیزبان باشند و از چاپ و توزیع کتابهای ترکی جلوگیری شود (اسناد مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، س ١٣٠٣،پ ٦، صص ١٨٩ تا ١٩٣)
٨- تأسيس قرائتخانه در اروميه (چهارشنبه ١ بهمن ١٣٠٣، ٢١ ژانويه ١٩٢٥، ٢٥ جمادی الثانی ١٣٤٣): با موافقت فرمانده نظامی ارومیه، قرار است قرائتخانهای موسوم به پهلوی در ارومیه تأسیس شود. کارگزار ارومیه امروز این خبر را به اطلاع وزارت امور خارجه رساند و افزود که فرمانده نظامی را در جریان فعالیتهای روسها که پیش از این برای دایر کردن قرائتخانه به خرج داده بودند و نیز سیاست اتحاد ترک دولت ترکیه در این ناحیه، گذاشتم تا پس از تأسیس قرائتخانه در جهتهای یادشده فعالیتی انجام نشود (اسناد وزارت امور خارجه، ٢ و ١-٨١-٤٥-١٣٠٣)
٩- تأکيد اميرلشکر شمال غرب به اعزام معلمان فارسیزبان به آزربايجان (چهارشنبه ٨ بهمن ١٣٠٣، ٢٨ ژانويه ١٩٢٥، ٣ رجب ١٣٤٣): امیرلشکر عبدالله طهماسبی، فرمانده قشون آزربايجان، امروز به رضاخان نوشت که برای توسعه زبان فارسی در آزربايجان باید آموزگاران مدارس آزربايجان تا اندازهای تغییر کنند و به جای آنها از تهران معلمین فارسیزبان اعزام شوند. در این صورت تعلیم زبان فارسی در مدارس اجباری شده «و محصلین متدرجاً آشنا و در اندک مدتی … زبان ترکی منسوخ» خواهد شد. وی در اعزام هر چه سریعتر معلمان فارسیزبان تأکید نمود (اسناد مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، س ١٣٠٣، پ ٦، ص ١٦٠)
١٠- تأکيد رضاخان به اعزام آموزگار زن به تبريز (سه شنبه ١٣ اسفند ١٣٠٣، ٣ مارس ١٩٢٥، ٧ شعبان ١٣٤٣): در پی درخواست امیرلشکر شمال غرب برای ترویج زبان فارسی در آزربايجان، رضاخان امروز با ارسال نامهای محرمانه به وزارت معارف گفت که گسترش زبان فارسی در آزربايجان ضروری است.
تغییر معلمین آزربايجان و اعزام معلمین فارسیزبان به جای آنها کمال اهمیت را دارد. «همچنین تعیین چند نفر معلمه برای تربیت و تعلیم اطفال که از بدو» زبان فارسی را بیاموزند ضرورت دارد. در این نامه تأکید شده که پنج آموزگار زن به اداره معارف آزربايجان معرفی شوند.» (اسناد مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، س ١٣٠٣، پ ٦، ص ١٥٨)
١١- تأسيس قرائتخانه پهلوی (پنجشنبه ٣١اردیبهشت ١٣٠٤، ٢١مه ١٩٢٥، ٢٧ شوال ١٣٤٣): به گزارش امیرلشکر شمال غرب «یک باب قرائتخانه به نام مبارک پهلوی» با مدیریت مدیر کتابخانه و مطبعه تمدن در ارومیه گشایش یافت (اسناد مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، س ١٣٠٤، پ ٤، ص ٦٩)
١٢- ضرورت گسترش زبان فارسی در آزربايجان (سه شنبه ٢٤شهريور ١٣٠٤، ١٥سپتامبر ١٩٢٥، ٢٦ صفر ١٣٤٤): سرتیپ محمدحسین آیرم، فرمانده لشکر شمال غرب، با اشاره به این که ترکها و کردها تشکیلدهنده نفوس آزربايجان هستند و همواره در معرض نیات فاسد همسایگان قرار دارند، نوشت که دمیدن روح وطنپرستی و ایرانیت در وجود آنها بهترین اقدام برای اتحاد عقیده آنان است؛ و این اقدام جز گسترش معارف، آن هم به واسطه توسعه زبان فارسی ممکن نخواهد شد. وی تأکید کرد که زبان فارسی باید زبان حقیقی این حدود شود. «اولاً کلیه مأمورین و معلمین فارس باشند، نه این که خودشان فارسی بلد نباشند. ثانیاً مدارس… منحل و به جای آن مدارس ابتدایی که فقط خواندن و نوشتن را به اطفال بیاموزد تأسیس نمایند.» وی پیشنهاد کرد مدارس متوسطه هم حذف شوند بهتر است! (اسناد مؤسسه مطالعات و پژوهش های سیاسی، س ١٣٠٤، پ ٣، ص ٢٤٠)
١٣- تأکيدی دوباره در انحلال مدارس متوسطه (يکشنبه ٢٦مهر ١٣٠٤، ١٨اکتبر ١٩٢٥، ٢٩ ريع الاول ١٣٤٤): سرتیپ محمدحسین آیرم، فرمانده قوای آزربايجان، در نامهای به وزارت جنگ، بار دیگر خواستار انحلال مدارس متوسطه آزربايجان و توسعه مدارس ابتدایی شد. وی نوشت که مدارس ابتدایی برای توسعه زبان فارسی در این ایالت مهمتر است؛ دیگر آن که مدارس متوسطه کاری جز پرورش کاسبزاده و افرادی که در پی مشاغل دولتی هستند، ندارد. وی عقیده داشت فارغالتحصیلان دوره متوسطه خیلی زود سیاسی شده، در شمار مخالفان دولت درمیآیند؛ و این یعنی دردسر. سرتیپ آیرم در انتهای نامه افزود که برای رفع بیکاری به جای مدارس متوسطه باید چندین مدرسه صنعتی و کشاورزی گشایش یابد که پس از سه سال آموزش محصلان را وارد بازار کار نماید (اسناد مؤسسه مطالعات و پژوهش های سیاسی، س ١٣٠٤، پ ٣، صص ٢٣٦ و ٢٣٧)
١٤- عدم تدريس زبان فارسی در مدرسه دخترانه ژاندارک (شنبه١٦ آبان ١٣٠٤،٧ نوامبر ١٩٢٥، ٢٠ ربيع الثانی ١٣٤٤): در نامهای که امروز به وزارت معارف فرستاده شد آمده است که در مدرسه ژاندارک زبان فارسی تدریس نمیشود، در حالی که طبق قانون همه مدارس موظف به آموزش این زبان هستند. «عدهای از بنات ملل متنوعه، رعایای دولت علّیه در مدرسه اناثیه موسوم به ژاندارک (Jeanne Dapos;ark) که به مدیریت دختران فرنگی تارک دنیا اداره میشود مشغول تحصیل هستند، فقط زبان فرانسه و زبان نژادی آنان تدریس میشود، دیگر زبان فارسی که زبان مملکت و تحصیل آن برای هر فردی واجب و لازم است، بلکه اجباری است تدریس نمیشود.» (اسنادی از مدارس ایرانی در خارج و مدارس خارجی در ایران (١٣١٧-١٣٠٠ش)، تهران، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، ١٣٨١ش، ص ١٩٣)
١٥- ضرورت تأسيس مدارس بيشتر در اروميه (١٠ آذر ١٣٠٤، ١ دسامبر ١٩٢٥، ١٤ جمادی الاول ١٣٤٤): کارگزاری ارومیه با ارسال گزارشی از فعالیتهای پانترکیستی باششهبندری ترکیه در ارومیه به ضرورت توسعه زبان فارسی از طریق تأسیس مدارس دخترانه و پسرانه تأکید کرد. وی نوشت که مأموران ترکیه اهالی ارومیه را همزبان، همفرهنگ و همردیف اهالی ترکیه توصیف میکنند و در اینجا برخی افراد محلی نیز چنین اعتقادی دارند. وی تأکید کرد چارهای جز بسط معارف نیست. هیأتهای تبشیری آمریکایی و فرانسوی از یک سو و تبلیغات ترکها از دیگر سو بر فساد اخلاق اهالی میافزاید. «اقتضا دارد برای توسعه معارف و تأسیس و تشکیل چند باب مدارس ذکور و اناث در نقاط مذکوره از بودجه معارفی سایر ولایات کاسته و برای معارف اینجا تخصیص دهند که رفته رفته زبان فارسی معمول» گردد (اسناد مؤسسه مطالعات و پژوهش های سیاسی، س ١٣٠٤، پ ١٢١، صص ٤٥ تا ٥٠. موضوع از طریق وزارت امور خارجه به وزارت جنگ و متعاقباً به فرمانده لشکر شمال غرب اطلاع داده شد. (همان، صص ٤٣ و ٤٤))
١٦- موقعيت وخيم معارف در اروميه (یکشنبه ٢٧ دی ١٣٠٤، ١٧ ژانویه ١٩٢٦، ٢ رجب ١٣٤٤): در پی گزارش کارگزار ارومیه درباره فعالیت گسترده مدارس تبشیری در ارومیه و نیز توسعه تبلیغات پانترکیستی در این شهر (ر.ک: ١٠ آذر) موضوع از طریق وزارت جنگ به فرمانده لشکر شمال غرب اطلاع داده شد. محمدحسین آیرم امروز پاسخ داد که فعلاً هزار کودک مسیحی در ٧٣ باب مدرسه خارجی مشغول تحصیل هستند و اگر بدین منوال کار ادامه یابد هیأتهای تبشیری به مقصود خود خواهند رسید. اما در ارومیه فقط ٥ باب مدرسه رسمی و نیمه رسمی با ٩٠ تومان بودجه دولتی و ٢١٦ تومان عایدات ماهیانه اداره معارف فعالیت میکند. اگر از طرف وزارت معارف اقدام عاجلی نشود «در مقابل تشبثات خارجیها به تدریج از تعداد محصلین ایرانی کاسته و بر عده شاگردان مدارس خارجه خواهد افزود (اسناد مؤسسه مطالعات و پژوهش های سیاسی، س ١٣٠٤، پ ١٢١، ص ٤٢. موضوع محرمانه به وزارت معارف منعکس گردید. (همان، ص ٤١))
١٧- ضرورت ترويج زبان فارسی (سه شنبه٦ بهمن ١٣٠٤، ٢٦ژانويه ١٩٢٦، ١١رجب ١٣٤٤): نصر الله بهنام، کارگزار ارومیه، با ارسال نامهای به وزارت امور خارجه نوشت که ترویج زبان فارسی در این ناحیه از نقطه نظر سیاسی بسیار مهم است و این امر با توسعه معارف حاصل میشود. وی افزود برای پیشبرد این نظریه قرار است نشستی در تبریز برپا شود. از ارومیه میرزااحمد خان امین (امین اعظم) از طرف اهالی انتخاب شده تا در آن جلسه حاضر شود. امین اصلاً اصفهانی و ساکن تبریز است.
اسناد وزارت امور خارجه، ٦-١٧-١-١٣٠٤.
١٨-تبليغات مذهبی مدارس آمريکايی (اسناد وزارت امور خارجه، ٤٩ و ٤٨-١٢-٣٥-١٣٠٤): نصر الله بهنام، کارگزار ارومیه، با ارسال نام های به وزارت امور خارجه ضمن تأکید بر تأسیس مدارس ایرانی در ارومیه، به فعالیت های مدارس آمریکایی اشاره کرد و نوشت که توانستهاند تعدادی از کودکان مسلمان را به مسیحیت وادارند: در تعقیب راپورت معروضه مورخ ٦ بهمن ماه جاری … در باب بسط معارف در این صفحات جسارت به عرض میورزد و چنانکه در طی راپورتهای سابقه به عرض رسانده قطع نظر از اینکه تشکیل چند باب مدارس ذکور و اناث باعث ترویج زبان فارسی و جلوگیری از سیاستهای خارجی میگردد و مخصوصاً از نقطه نظر ممانعت از تحریکات و تبلیغات مذهبی مدیران مدرسه آمریکایی که در نتیجه اسباب فساد اخلاق اطفال مسلمان را فراهم میآورد منافع عظیمه دارد، نسبت به مدارس آمریکایی که مرکب از مدارس ذکور و اناث میباشد با اقداماتی که به عمل آورد بالاخره پروگرام خودشان را تقریباً با پروگرام وزارت جلیله معارف مطابق و رئیس معارف میتواند در هر موقع برای تفتیش مدارس مذکور اقدام، ولی هنوز قضیه تبلیغات مذهبی در مدارس مزبور باقی و بین اطفال مسلمان هم در ترویج مذهب مسیح از هیچ نوع مجاهدتهایی فروگذار ندارند و آنچه مستر مولر مدیر مدرسه مزبور را به ترک این ترتیب متذکر میشود ابداً راضی نشده و صریحاً میگوید افتتاح این مدارس یک قسمت برای تبلیغات مذهبی است و هر یک از اطفال مسلمان، مایل نیستند در مدارس آمریکایی تحصیل نمایند خارج شوند. با اینکه مدرسه متوسطه در این شهر وجود ندارد و غالب اطفال ذکوری که در مدارس آمریکاییها تحصیل مینمایند باید در مدرسه متوسطه تعلیم شوند اداره معارف با زحمات زیاد بدون اینکه از طرف وزارت جلیله معارف کمک مادی بشود سه کلاس متوسطه در مدرسه دولتی تشکیل و تدریجاً شاگردان ذکور مسلمان مدارس آمریکاییها را به مدرسه مزبور جلب و حالیه بیش از ده نفر شاگرد ذکور مسلمان در مدارس آمریکایی باقی نمانده ولی به جهاتی که هنوز مدرسه اناثیه مرتبی در ارومیه وجود ندارد و قریب به ٨٧ نفر دختران مسلمه در مدرسه اناثیه آمریکاییها مشغول تحصیل و آنها هم از اقدامات برای تبلیغات مذهبی و فساد اخلاق دینی اطفال مسلمه مذکور از هیچ نوع جدیتی مضایقه ندارند. و چون اطفال مزبور غالباً خردسال هستند البته به طوری که تاکنون عده زیادی از اطفال مسلمان را از مذهب اسلام خارج و مسیحی نمودهاند رفته رفته موفقیت نصیب آنها و فساد اخلاق و عقیده رواج مییابد. بدیهی است علاج قطعی جلوگیری از اقدامات آمریکاییها از دو شق خارج نیست یا اینکه در صورت اقتضای رأی مبارک وزارت جلیله معارف اقلاً در تأسیس یک باب مدرسه اناثیه در این نقطه اوامر لازمه را صادر نمایند تا اطفال مسلمه را به ترتیب مقتضی از مدارس آمریکاییها خارج و در مدرسه اناثیه مذکور به تحصیل مشغول گردند و یا در صورت عدم امکان امر و مقرر فرمایند مستر مولر مدیر مدارس مذکور را به وظایف قانونی خود آشنا و از تدریس و تبلیغات مذهبی که مخالف ماده صریح ١٤ قانون اساسی معارف است مخالفت نمایند تا از فساد اخلاق و عقاید مذهبی اطفال مسلمان که بالمآل تولید مشکلات خواهد نمود جلوگیری شود.
١٩- توسعه مدارس در آزربايجان (جمعه ٣٠بهمن ١٣٠٤، ١٩ فوريه ١٩٢٦، ٦ شعبان ١٣٤٤): وزارت معارف و اوقاف و صنایع مستظرفه در نامهای به وزارت امور خارجه با اشاره به گزارشهایی که از آزربايجان درباره ضرورت توسعه مدارس دولتی در ارومیه به مرکز میرسید، نوشت «قریب چهل و هفت هزار تومان سالیانه برای سال ١٣٠٥ بر بودجه معارف آزربايجان افزوده شده است و عنقریب رئیس معارف و معلمین شایسته به آنجا اعزام و شروع به تأسیس و تکمیل مدارس خواهد شد.
کارگزار ارومیه همواره با ارسال گزارشهایی از تعالیم مدارس هیأتهای تبشیری به کودکان مسلمان و توسعه پانترکیسم توسط مأموران سیاسی ترکیه ابراز نگرانی و حتی اعلام خطر میکرد (اسناد وزارت امور خارجه، ١-١٧-١-١٣٠٤)
منابع:
روزشمار تاریخ معاصر ایران/ حسن فراهانی. تهران: موسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، 1385