تحليلى كوتاه و اجمالى
از قيام هاى ٢٠٠ ساله استقلال طلبانه ملت تورك آذربايجان جنوبى ، تا مقطع قيام ملى و سراسرى خرداد١٣٨٥
در تاريخ مبارزات ملت ما همواره نقاط افت و خيزش و سرنوشت ساز متعددى بوده است از “آتا بابك” كبير تا قيام خيابانى و دوران مشروطه، در نهايت تشكيل حكومت ملى آذربايجان جنوبي به رهبرى سيد جعفر پيشه ورى و تلاش و كوشش يكساله اين حكومت در مسير آبادانى، خدمت به ملت تورك ما و احياى زبان مادرى وهمچنين تلاش براى تشكيل نيروهاى نظامى جهت دفاع ملى، آموزش عمومى وآبادانى و ….
كه در همين ارتباط به نظرات برخى ناظرين و تاريخ نويسان و سياست مداران وقت اشاره مى كنيم.
“ریچارد کاتم” استاد دانشگاه پیتسبورگ در رشته علوم سیاسی و یکی از ماموران قدیمی سیا در ایران در کتاب ناسیونالیسم در ایران(صفحه ی۱۲۶ )نوشت: “کاری که فرقه در یک سال در تبریز کرد بیش از کارهایی بود که رضا شاه در طو ل بیست سال انجام داد “
ویلیام داگلاس قاضی عالی مقام امریکائی در کتاب «سرزمین عجایب , با مردمانی مهربان» چنین شرح می دهد:
“من از طريق گزارشات روزنامه ها و تبلیغات ایرانیان فکر میکردم که پيشه وری انسانی بی کفايت، غير کارآمد و مامور شوروی بود، اما از مطالعات و از مسافرتهايم به آزربایجان در سال ۱۹۵۰ دريافتم که پيشه وری سياستمداری موشکاف بود. او برنامهای به آزربایجان تهيه ديد که هنوز امروزه هم به طور فزايندهای مورد پشتيبانی مردم است.خدماتی که حکومت ملی طی یک سال برای مردم انجام داد، حکومتهای پهلوی انجام نداد,…تقسیم اراضی و املاک مالکین فراری و تصویب قانونی جهت تقسیم محصول زمین به نفع دهقانان._از بین بردن رشوه؛ پیشه وری رشوه دادن به مامورین دولت را خیانت به حقوق عمومی اعلام کرد و به مرتکبین، مجازات سختی قائل شد. این قانون اثر برق آسائی داشت. بازرگانان به من گفتندکه اگر شبها مغازههایشان باز می ماند، اموالشان تامین داشت و چیزی به سرقت نمی رفت…_کلینیکهای بهداشتی سیار تاسیس شده بود که از تبریز به دهات اطراف می رفت._قیمت اجناس مورد نیاز عمومی بطور جدی کنترل می شد و احتکارکنندگان سخت مجازات می شدند تا جایی که قیمت کالاهای مورد مصرف عموم ۴۰% پائین آمده بود._قانون حداقل بیکاری و حداکثر ساعات کار تصویب وبین کارفرمایان و کارگران قراردادهای دسته جمعی بسته شد. (برای اولین بار در ایران)_برنامه کار عمومی اجراو قسمت اعظم خیابانها وکوچهها آسفالت و سنگ فرش شد._برنامه تعلیمات عمومی اجرا و در دهات مدارس باز شد و دانشگاه تبریز با دو دانشکده طب و ادبیات تاسیس گردید”
اما ريشه هاى اصلى مبارزات ملت قهرمان ما از آتا بابك شهيد مان شروع مى شود. كه در مقابل حكومت اشغالگران سركوبگر خلفاى عباسى، (معتصم) به مدت حدود ٢٥ سال قهرمانانه ايستادگى كرد. و قلعه بابك نشانه اقتدار و ايستادگى و عظمت آن مقاومت قهرمانانه مى باشد كه در نهايت با خيانت و توطعه و فريب سركرده ارتش خليفه ” أفشي” پارسى، دستگير و شكنجه و شهيد مى شود. بطوريكه تاريخ از آن واقعه تلخ ياد كرده است، بعد از آنكه بابك قهرمان در مقابل خليفه عباسى مرتجع كوتاه نمى آيد و تسليم و فرمانبر او نمى شود. خليفه دستور مى دهد با قطع دستها و پاهاى آتاى قهرمان ما، تن شريف اورا در دروازه بغداد تا ساليان دراز آويزان كنند. تا مثلا عبرت ديگر مخالفين خليفه فاسد عباسى گردد….
“مطهر بن طاهر مقدسى” با اينكه از دشمنان سر سخت خرمدينان بوده است مى نويسد. أكثريت مردم زحمتکش سرخ جامگان را بسيار دوست مى داشتند، بابك را به خاطر مقاومتش در مبارزه، بی باکی و دلیری و توانایی معجزهآسا و مردمداریش، به حد پرستش ستایش میکردند و به فرمانش گوش فرا مى دادند. و در وصف مرام و مردانگی و نیکو کاری بابکیان چنین نگاشتهاست:
«از ریختن خون، جز به هنگامی که علم طغیان برافرازند، خودداری میکنند، به پاکیزگی بسیار مقیدند. میل دارند با نرمی و نيكوكارى با مردم دیگر آمیزش کنند و ….».
تاريخ مبارزات پدران ما ضمن اينكه داراى ماهيت آزادى بخش و ضد استبداد و خفقان بوده، از ويژگى هاى خاصى نيز برخوردار بوده است.
“مردانگى، آزاد انديشى، ملى گرايى، و تكيه بر نيروى مردمى و احترام به زنان و برخوردار از حمايت هاى بى شائبه مردمى در بين ملت تورك ما”
اين ويژگيهاى پدران مبارز ما، همواره قيامهاى آزادى بخش آنها را در ضمير دوست و دشمن برجسته نموده است. يكى ديگر از زيبائى هاى مبارزاتى آتا بابك اين است كه بر خلاف رهبران ديگر ملت ها، كه خانواده خود را از معركه خطر دور نگهداشته اند، وقتى كه پسرش زنده از مقابله و جنگ با دشمن بر مى گردد. شديدا او را توبيخ كرده و مى گويد كه چگونه است ياران تو كشته شدند اما تو زنده و سالم برگشتى؟……
از علل شكست مقاومت ٢٥ ساله “سرخ جامگان ” عدم اتحاد ديگر قيام كندگان منطقه در مقابل خليفه عباسى بوده است. لذا با تفرقه بين “مازيار” مازندرانى و “أفشين” گرجستانى، آتا بابك به تنهايى دست به مبارزه گسترده با خليفه عباسى زده و در نهايت به دست أفشين و با حيله و نيرنگ او به دام جلادان خليف مى افتد و بطور وحشيانه او را سلاخى مى كنند. و طولى نمى كشد كه خليفه اين دو نوكر خائن ( مازيار و أفشين ) را هم به قتل مى رساند. و اين پان فارس هاى خائن آنروزگار، به سزاى اعمال خائنانه شان به دست ارباب خود (خليفه عباسى معتصم) مى رسند. از ديگر قيامهاى ملى پدران آزادى خواه ما، قيام ستار خان و باقر خان در انقلاب مشروطه است كه قصه اش را همگى تا حدودى مى دانيم. و ياد آورى بخش هايي از آن كه نشان از خلوص آنها و خيانت پان ايرانيست ها در حق سرداران بزرگ ملى ماست هكايت دارد. ستارخان و باقرخان، مدت یک ماه مهمان دولت بودند، اما به دلیل وجود انبوه مجاهدين همراه سردار و کمی جا، دولت محل باغ اتابک (محل فعلی سفارت روسیه) را به اسکان ستارخان و یارانش و محل عشرت آباد را به باقرخان و یارانش اختصاص داد. پس از چند روزی که نیروهای هر دو طرف در محلهای تعیین شده اسکان یافتند مجلس طرحی را تصویب نمود که به موجب آن تمامی مجاهدین و مبارزین غیرنظامی از جمله افراد ستارخان و خود او میبایست سلاحهای خود را تحویل دهند. این تصمیم به دلیل بروز حوادث ناگوار و ترور سید عبدالله بهبهانی و میرزاعلی محمدخان تربیت از سران مشروطه گرفته شده بود. اما یاران ستارخان از پذیرفتن این امر خودداری کردند. به تدریج مجاهدین دیگری که با این طرح مخالف بودند به ستارخان و یارانش پیوستند و این امر موجب هراس دولت مرکزی شد. سردار اسعد به ستارخان پیغام داد که از عواقب وخیم عدم خلع سلاح خود و يارنش بپرهیزد!!؟؟ به عبارتى ستار خان و مجاهدين تبريز را با توطعه پان ايرانيست ها و زد و بند هاى پشت پرده عمله استبداد؟؟ به بهانه ترور سيد عبدالله بهبهاني، بزور و كشت و كشتار خلع السلاح نمودند و تن زخمى ستار خان از تير خيانت أمثال سردار اسعد، را خانه نشين كردند. در اين خيانت بزرگ دست هاى پنهان و آشكار ديده مى شود:
بعدازظهر اول شعبان ۱۳۲۸ق قوای دولت مشروطه، که جمعاً سه هزار نفر میشدند به فرماندهی یپرم خان ارمنى، یار قدیمی ستارخان در تبریز و رئیس نظمیه وقت، باغ اتابک را محاصره کردند و پس از چند بار پیغام، هجوم نظامیان به باغ صورت گرفت و جنگ بین قوای دولتی و مجاهدین آغاز گشت. در این جنگ قوای دولتی از چند عراده توپ و پانصد مسلسل شصت تیر استفاده کردند و به فاصله ۴ ساعت ۳۰۰ نفر از افراد حاضر در باغ کشته شدند. ستارخان راه پشت بام را در پیش گرفت، اما در مسیر پلهها در یکی از راهروهای عمارت تیری به پایش اصابت کرد و مجروح شد و قادر به حرکت نبود. اندکی بعد قوای دولتی او را دستگیر کردند و به منزل صمصام السلطنه بردند. و در نهايت سردار و كليه مجاهدين آذربايجان را كه پايه و أساس تثبيت انقلاب مشروطه و تصويب آن در مجلس بودند، كشتند و خلع السلاح و خانه نشين كردند. و اين حاصلى بود كه ستار خان و باقر خان با چنگ و دندان و گرسنگى ملت ما و جانفشانى هاى زن مرد تورك آذربايجانى براى به كرسى نشاندن انقلاب مشروط انجام داده بودند.
ياد آورى قيامها و فداكارى هاى پدران ما براى دمكراسي و آزادى ايران چنان تلخ و ناگوار و دردناك است كه قلب هر انسان منصفى را بدرد مى آورد. از جمله اين وقايع تلخ جانفشانى مجاهدين ترك آذربايجان جنوبي در برپا نمودن مشروطيت است كه در نهايت تن شريف سردار زخمى ما، همچنان غريبانه در خاك خود و در رى مدفون است. و نژاد پرستان فارس و پان ايرانيست ها، حتى اجازه انتقال او به زادگاه اش تبريز را نمى دهند.
به عبارتى بر عموم ملت تورك آذربايجانى اين موضوع ثابت شده است، تا وقتى به وصيت پدران ما مبنى بر (( اوزگه چراغينا ياغ أولمايين)) روغن چراغ ديگران نشويد را عمل و چراغ راه خود نكرده ايم، همچنان در باتلاق پان ايرانيست ها گير خواهيم كرد. و با صرف انرژى و توان ملت خود در اين سراب بى پايان، جز اسارت و دربدرى و تكه پاره شدن خاك مقدس ما و نابودى زبان و فرهنگ ملى، نتيجه ديگرى حاصل ما نخواهد شد.
قيام مهم وآزادى خواهانه و استقلال طلبانه ملت تورك آذربايجان جنوبى، به رهبرى شيخ محمد خيابانى كه در سال ١٢٩٦ بوقوع پيوست. با اعلام آذربايجان با عنوان “آزاديستان” قصد و نيت واقعى خود را از اين قيام و خيزش، آزادى خاك آذربايجان جنوبى واعلام استقلال وطن اشغال شده آشكار نمود.
سخنان خيابانى نشان از اراده قوى و روشن او از اهداف پيش رويش بود:
“هر دوره تاریخی که در حیات یک هیئت اجتماعیه رخ میدهد با قلم یک نفر مورخ و یا بفرمان یک زمامدار تعیین و تجديد نمیشود. نه ممکن است تاریخ را فریب داد و نه ممکن است زمان را از مسیر سریع خودش بازداشت. بر روی خرابههای دیروز باید عمارت فردا را بلند کرد”.
و هم او مى گويد:
((ملتی که از مرگ نترسد هرگز نمیمیرد. ترس عامل عمدهٔ اسارت ملتهاست. یک ملت ترسو بزودی در چنگال مستبد ستمگر گرفتار میآيد)).
شيخ محمد خيابانى هچنين مى گويد:
((من کشته شدن را به تسلیم ترجیح میدهم. من پیش دشمن زانو برزمین نمیزنم. من فرزند انقلاب مشروطيت هستم. من از اعقاب بابک خرم دین هستم که در نزد خلیفهٔ عرب آنچنان رشادت و عظمت از خود بروز داده است)).
ما مجلسی میخواهیم که نمایندگان دلخواهٔ مردم در آن نشسته و با آلام و احتیاجات دمکراسی آشنا باشد، نه یک دام خیانت و تزویر که در دارالخلاقهٔ تهران گسترانید شده باشد. تبریز قصد کعبهای را نکرده است، بلکه خود کعبهٔ آزادیخواهان است.
آيا سخنانى از اين روشن تر را مى توان از شيخ محمد خيابانى، شهيد راه آزادى و استقلال را يافت كه مى گويد : ((تبريز قصد كعبه اى را نكرده است، بلكه خود كعبه آزاديخواهان است))
“به عبارتى روشن تر خاك آذربايجان ايران نيست. و پايتخت ملت تورك ما تبريز قهرمان و تاريخ ساز است”.
همانطوريكه مشاهده مى كنيم تاريخ ملت ما پر از فداكارى و جان فشانى پدران قهرمان ماست، اما در جهت استقلال و رهائى و حفظ تماميت ارضى و رشد زبان و فرهنگ ملى، نه تنها حاصلى نداشته، بلكه شاهد تكه پاره شدن خاك آذربايجان و نابودى اسامى توركى در جاى جاى سرزمين مادرى و غارت و چپاول منابع ملى، نابودى قدم به قدم و شهر به شهر زبان مادرى، و فرهنگ ملى اصيل خود بوده و هستيم. وعلت اصلى آن هم به گواه تاريخ، اين بوده است كه به جاى اهميت دادن تام و تمام، به استقلال و آزاد وطن اشغال شده، به تماميت ارزى ايران هميت داده ايم.
هر چند در قيام شيخ محمد خيابانى و حكومت ملى قدم هاى اصولى و اساسى در مسير رهائى وطن برداشته شده است. اما با توطعه قدرت هاى جهانى و يورش وحشيانه ارتش رژيم پهلوى، همه اين زحمات بى حاصل گشته است.
با تمامى مصيبت هاى گذشته، بعد از انقلاب ضد سلطنتى و روى كار آوردن رژيم ارتجاعى فارس خمينى توسط استعمار، نه تنها روز گار ملت ما از دوران ستم شاهى پالانى ها ( پهلوى) بهتر نشد.
بلكه علاوه بر ادامه سياست هاى نابود كننده رژيم شاه، در رژيم شيخ نابودى درياچه اورميه و جدا كردن بخشهايي از خاك آذربايجان و إلحاق آن به ديگر استانها و نابودى زبان مادرى، كوچ صدها هزار نفرى اكراد رانده شده از عراق و إسكان آنها در مناطق مختلف خاك ما در آذربايجان غربى را داشتيم. شيخ حيله گر با بكار گرفتن آخوند هاى مانقورت نظير جلاد موسوى تبريزى و موسوى اردبيلى و ديگران، از راههاى مذهبى هم دست به تخليه روح و روان ملى ما زدند. و عامل نابودى سرمايه هاى انسانى ما در چندين جهت شده اند.
بطور كلى در غيبت سازمانهاى ملى روشن گر و فعال تورك آذربايجان جنوبي در بعد از انقلاب ضد سلطنتى ٥٧، نفوس ملت تورك ما در چندين جهت به دست پان ايرانيست ها به تحليل و نابودى رفته است، ضمن توطعه هاى مستقيم ارتجاع فارس عليه ملت قهرمان ما، رژيم دست به اتحاد با اكراد مهاجر و ارامنه در خاك آذربايجان غربى زده است. تا با كمك اين دشمنان ديرينه، ضربه نهائي را بر ملت ما وارد سازد.
سير وقايع تلخ، خصوصا در٤٠ سال گذشته، ياد آور خيانت پان ايرانيست ها، در رژيم ارتجاعى فارس آخوندى بر ملت ماست:
١-قتل عام ملت ما در جريان ايستادگى حزب خلق مسلمان در سال ١٣٥٨
٢-قتل عام جوانان سياسى و انگيزه دار ما در زندانهاى رژيم خمينى و ميدانهاى مبارزه، كه در عضويت سازمانهايي نظير مجاهدين و چريكهاى فدائي خلق بودند.اين جوانان آگاه و مبارز، در غيبت سازمانهاى ملى آذربايجان جنوبي، به عضويت مجاهدين و فدائيان و …. در آمده بودند، تا با رژيم ارتجاعى فارس مبارزه كنند.
٣- جنگ ايران و عراق، كه باز هم از كم نظير ترين هاى ما، در اين جنگ بى سر انجام، جان صد ها هزار نفر قربانى تماميت ارزى ايران و قدرت بيشتر پان ايرانيست ها شد. و نتيجه اين جانفشانى ها، آسيميله شدن هر چه بيشتر و دربدرى جوانان ما در شغل هاى كاذب و مادون ارزش در نقاط مخلف جغرافياى ايران شد.
٤-سوق دادن و فشار روى سرمايه داران ملى آذربايجان براى سرمايه گذارى در خارج از خاك خود، به علت وضع ماليات هاى سنگين براى سرمايه گذاران در خاك آذربايجان جنوبي، از سوى رژيم ارتجاعى فارس
٥-باز كردن راه نفوز اكراد مسلح و تروريست در جهت نابودى اقتصاد و غصب سرزمينهاى ما، به بهانه هاى كولبرى و وارد كردن اجناس بنجل چينى، به تعطيلى كشاندن مراكز توليد و كارخانجات بزرگ و كوچك در سراسر آذربايجان جنوبى و انتقال صد ها هزار نفرى اكراد رانده شده عراقى در نقاط مختلف خاك آذربايجان غربى، براى كرديزه كردن و به تحليل كشاندن نفوس ملى ما در سرزمين هاى اجدادى خود.
٦-تجزيه هر چه بيشتر خاك ما و ايجاد استانهاى مختلف و از بين بردن إحساس ملى آذربايجان واحد در بين ملت ما، و اختلاف افكنى كاذب بين مراكز استانها، نظير استان اردبيل با تبريز و استان قزوين با زنگان( زنجان)، خشكاندن عمدى و به نابودى كشاندن درياچه ملى ما ” اورمو” ، با ايجاد ده ها سد بر روى رود خانه هاى تغذيه كننده اين درياچه و “هديه برق حاصل از سد هاى مذكور به رژيم ارمنستان”. درياچه اى كه شاه رگ حياطى ملت ما محسوب مى شود و با خشك شدن آن ميليونها نفر آواره كوير هاى يزد و كرمان شده و رژيم ارتجاعى فارس به اجماع ملى ما در خاك اجدادى، نقطه پايان خواهد گذاشت.
٧- تقويت اكراد و ارامنه در مقابله با ملت ما كه بار ها و بار ها شاهد قتل عامهاى وحشتناكى نظير كشتار به دست جلولا ها و سمتكو در اورميه و قتل عام سال ١٣٥٨ به دست جلادان قاسملو و حزب دمكرات كردستان در شهرهاى سولدوز( نقده) و سويوخ بلاغ( مهاباد) بوده ايم. از همه مهم تر رابطه علنى سپاه قدس در حمايت و آموزش پ ك ك و ديگر جريانهاى تروريست كردى، و افراطيون مذهبى در آذربايجان شمالى، در جهت ضربه زدن به دو ملت تورك ما در توركيه و آذربايجان شمالى و جنوبي.
درد و رنج وغارت و چپاول و توهين و قتل عام ملت ما توسط رژيم هاى فارس شاه و شيخ، تاريخ درد آور و تلخ ٩٠ ساله دارد. و پرداختن به همه آنها خود كتابى قطور خواهد شد. اما اگر با نقطه عطف قيام مشترك دانشجويان ملت هاى ايران، از دانشگاه تهران آغاز كنيم خواهيم ديد كه تا مقطع تير ٧٨ رژيم نتوانسته بود بين ملت هاى ايران و مبارزات مشترك آنها خللى وارد سازد و كمابيش ملت هاى ايران در مقاطعى مشتركا دست به قيام و خيزش جهت مطالبات ملى!!؟؟ شان مى زدند. اما در تير ٧٨ و در دولت سيد خندان و روباه صفت خاتمى، قيام دانشجويان در دانشگاه تهران، قبل از سرايت عمومى آن به كليت تهران و حتى شهرستانها، سركوب شد.
رژيم فارس آخوندى با سبعانه ترين و وحشيانه ترين روش ها، نظير انداختن دانشجويان از طبقات بالاى خوابگاه دانشجويان در كوى كارگر با شعار يا زهرا و حمله و نابودى كليه لوازم زندگى و كور كردن دانشجويان، به حد اعلا دست به وحشى گرى زد.
اما از آنجايي كه رژيم ارتجاعى فارس نمى خواست با مبارزات متحد ملت هاى ايران دچار همان سرنوشتى شود كه شاه در سال ٥٧ شده بود.
لذا مهندسى و تفرقه انداختن بين ملت هاى ايران از سال ٧٨ كليد خورد. چرا كه رژيم متوجه شده بود با دولت مثلا إصلاحات خاتمى ( كه معروف به فتوكپى شناسنامه خامنه اى بود) هم كارى از پيش نخواهد برد. اين بود كه دست به برنامه ريزى هاى بلند مدت( ده ساله) زد كه دريافته بود، سلسله قيامهايى در پى قيام محدود اما خطرناك دانشگاه تهران در تير ٧٨ را در آينده پيش رو، شاهد خواهد شد. اين بود كه با برنامه ريزى هاى قبلى وزارت اطلاعات، در روز ٢٢ ارديبهشت ١٣٨٥، در روز نامه دولتى ايران، به صاحب امتيازى “خبرگزارى جمهورى اسلامى” به كثيف ترين عمل و توهين بى شرمانه به ملت تورك ما دست زد. و با تشبيه توركها به “سوسك” ضمن شاد كردن قشر مرتجع و نژاد پرست فارس، كه در طول ٩٠ سال با جك هاى مستهجن،كه از سوى رژيم غاصب رضا شاه پالانى( پهلوى) شروع شده بود، دست روى نقطه حساس، يعنى غيرت و شرف ملى ما گذاشت. همانطوريكه رژيم هاى فارس در طول ٩٠ سال با لجن پراكنى هاى مختلف سعى در كوچك كردن ملت قهرمان ما داشتند، اما اينبار رژيم با اين اقدام علاوه بر توهين به ما، هدف تفرقه انداختن بين ملت تورك ما و ديگر ملت ها را نيز دنبال مى كرد، تا با پيروى از شعار” تفرقه بيانداز و حكومت كن”
با اختلاف افكنى بين ما و ديگر ملت هاى اين جغرافيا كه همواره رهبرى قيامهاى سرنوشت سازى نظير انقلاب مشروطه و تشكيل حكومت ملى در آذربايجان جنوبي، به رهبرى پيشه ورى و اميد تشكيل خود مختارى در بين ملت هاى مختلف ايران همچنين نقش تأثير گذار و شروع كننده در انقلاب ضد سلطنتى ٥٦ و ٥٧ بوديم، به اهداف شوم خود نيز برسد……
رژيم، با آناليز تاريخ گذشته تا مقطع ١٣٨٥، به اين نتيجه رسيده بود كه خارج كردن ملت ما از رهبرى تاريخى قيامها در ايران، كه همواره ديگر ملت ها، با پيروى از ما دست به قيام و خيزش زده بودند. موفق خواهد شد با اين تفرقه و تشتت به عمر ننگين خود بقا و دوام بخشد. ضمن ضعيف و ناتوان كردن ما و جدا كردن ديگر ملت ها از ما، هم قدرت سركوبى ما را داشته باشد و هم از اتحاد ما با ديگر ملت هاى آزادى خواه نظير بلوچ و عرب و …. جلو گيرى نمايد. كه تا حدودى هم موفق به اين كار شد. در مقابل قيامهاى بعدى و تك تك كردن ملت هاى ايران و جداكردن قدرت و موقعيت عظيم ملت تورك ما از بدنه ديگر ملت ها، قيام ملى و سراسرى ١٣٨٥ ما را در سكوت ديگر ملت ها و شادى نژاد پرستان فارس سركوب كرد. و در مقطع سال ١٣٨٨ و قيام تهران و بعضى از شهر هاى فارس نشين را، از حمايت ملت ما محروم نمود. ((كه البته چون و چراى قيام ٨٨ و اينكه آن قيام چقدر أصالت داشت و آيا أصلا به نتيجه مطلوب ختم مى شد يانه، جاى بحث آن در اينجا نيست و يك تحليل و نوشته مستقلى را طلب مى كند))
در هر حال ملت ما در اين مقطع تاريخى و توهين شنيع رسمي دولت فارس، ناگزير از عكس العمل بود. چرا كه با سكوت خويش رژيم جرى تر مى شد و با عبور از اين مرحله مقدماتى دست به تحقير و حق كشى و چه بسا توطعه هاى بزرگترى مى زد.
توهين شنيع روز نامه “دولتى ايران” و در پى آن قيام خرداد ١٣٨٥ از جهات مختلف قابل تجزيه و تحليل است:
١-أهداف و برنامه ريزى هاى رژيم در ايجاد اين تنش و دست آورد هاى او
٢-عكس العمل منفى و عدم پوشش خبرى لازم سازمانها و تشكيلات پان ايرانيستى،نظير مجاهدين خلق و …. كه مجاهدين، خصوصا مدعى رهبرى اپوزيسيون ملى عليه رژيم، در سراسر ايران را داشت!!؟؟ در ارتباط با اين توهين و تحقير به ملت تورك ما و قيام سراسرى خرداد٨٥، مثل ديگر پان ايرانيست ها عكس المعمل مناسبى نداشت.
٣-زيانهاى وارده به موقعيت و اقتدار ملت ما در تأثير گذارى روى قيام و خيز ديگر ملت هاى ايران در رهبرى تاريخى نظير قيامهاى گذشته، مشروطه و قيام ضد سلطنتى ٥٧
٤- دست آورد هاى ملى و منطقه اى و جهانى ملت ما در قيام خرداد ١٣٨٥و تاثير گذارى اين قيام در عزم و اتحاد ملى در سالهاى بعد….
٥-يك كاسه شدن ديدگاه ملت ما در مورد منافع ملى تورك ها، در تعريفى جدا از منافع تماميت ارزى ايران
٦–خود شناسى و دشمن شناسى، در يك تعريف جديد تاريخى و مستقل
٧-درون نگرى نسل رو به بيدارى و روشن فكران، شروع به پرسش هاى كه چه بايد كرد
٨-زاويه گرفتن و حتى جدا شدن اعضا و هواداران تشكيلاتى نظير مجاهدين پان ايرانيست، كه ريشه اين سازمان و رهبران اصلى آن از ملت تورك ما بودند(( محمد حنيف نژاد از تبريز، سعيد محسن از زنگان، و حسن بديع زادگاه از توركهاى أصفهان ))در اعتراض به سكوت اين فرقه در مورد توهين و تحقيربه ملت ما و عدم توجه اين سازمان در پوشش خبرى اعتراضات و راهپيمائى هاى ميليونى و سراسرى آذربايجان جنوبي در قيام خرداد ٨٥
٩- شروع به ايجاد تشكل هاى ملى، باز نگرى تاريخ مبارزات گذشته، خصوصا حكومت ملى پيشه ورى، كه توسط محمد رضا شاه پالانى ( پهلوى) در سكوت و رضايت روس و انگليس و آمريكا و روحانيت فارس و ملى گراهايي نظير مصدق و طالقانى در ٢١ آذر ١٣٢٥ قتل عام و سرنگون شده بود
١٠-بررسى مجدد قيام و خيزش هاى تاريخى آذربايجان جنوبي، به طورمستقل، و جداى از مسائل جغرافياى ايران. و شروع به احياى هويت مورد هجوم قرار گرفته از طرف رژيم هاى شاه و شيخ در طول ٨٠ سال(تاريخ قيام ٨٥ مورد نظر است) و توجه عميق به احياى زبان مادرى، تجزيه خاك آذربايجان توسط رژيم و ……
١١-بطور كلى ملت تورك آذربايجان جنوبي در قيام تاريخ ساز خرداد ١٣٨٥ به اين نقطه حساس و سرنوشت رسيدند كه دو راه بيشتر در پيش روى ما نيست. “يا فدراليسم و أداره خود مختار آذربايجان اشغال شده”، براى مقابله با اين تحقير و توهين ها و اقدامات نابود كننده رژيم حاكم در مورد تماميت ارزى و بود ونبود و هويت ما،
يا “استقلال كامل” و نجات ميهن در تمايت آن،از دست فارس ها، تا سرنوشت آينده آذربايجان را خود ملت تورك ما به كنترل و به عهده بگيرند.
شرح تمامى فاكتهاى بالا زمان و موقعيت خود را مى طلبد كه بايد يكى يكى بررسى شود. تا با آناليز تاريخ ٢٠٠ ساله مبارزات استقلال طلبانه ملت تورك آذربايجان جنوبي، علت و چون و چراى به نتيجه نرسيدن مبارزات گذشته پدران ما روشن تر شود…..
اما آنچه كه در مقطع تاريخى خرداد ٨٥ ملت ما به آن رسيده و قيام كردند.
الف-باور ملى
ب-نگاه مستقل
پ-فكر إيجاد تشكيلات مستقل آذربايجانى و قطع اميد كامل از ايران و ايرانيت
شروع به بيدارى از ده ها سال اشغال آذربايجان به دست فارس ها و باور ملى جهت تايين سرنوشت آينده بدست خود ملت ما بود. به عبارتى خرداد ٨٥ سر آغاز قيامى براى احياى مجدد آذربايجان جنوبي شد كه ملت ما انرژى و توان خويش را سالها صرف تقويت تماميت ارزى ايران و منافع انحصارى پان ايرانيست هاى نژاد پرست كرده بودند.
اين همه فدا كارى براى ايران،
” نتيجه اى جز مزمحل شدن تمايت خاك و زبان و هويت ملى و در يك كلام بود و نبود ملت مارا در پى نداشت”
طبق مثل معروف ” عدو شود سبب خير اگر خدا خواهد” رژيم فارس با اين توهين و تحقير در روز نامه رسمي دولتى “ايران” سبب بيدارى و خيزش و پا گذاشتن ملت ما در مسيرى بى باز گشت شد. كه انتهاى اين راه “به يارى خدا و ملت قهرمان ما
” نجات آذربايجان از اشغال ٩٠ ساله ارتجاع و نژاد پرستى فارس،
احياى هويت توركى و خاك عزيز تجزيه شده ما
و باز گشت به خويشتن خويش خواهد شد.
سلام به روح پاك شهداى قهرمان تورك ما در طول تاريخ مبارزات استقلال طلبانه، از مشروطه تا خيابانى و حكومت ملى، و قيام ١٣٥٨ و شهداى سر إفراز قيام سرنوشت ساز خرداد ١٣٨٥
به اميد استقلال و رهائى ميهن اشغال شده
زناده باد آذربايجان مستقل و متحد
کمیته مرکزی تشکیلات راه ملی آزربایجان جنوبی – اردیبهشت ۱۳۹۶