ویروس کورونا
دومین نعمت الهی برای رژیم و اهداف پشت پرده
ویروس کورونا و خبرهای آن توانسته به کمک رسانه ها به صدر اخبار جهان راه یابد و کمتر کسی را میتوان سراغ داشت که نظری در مورد شکل گیری و تبعات آن نداشته باشد.
در حالی که برخی پژوهشگران براین باورند این ویروس، نتیجه طبیعی تکامل زیستی ویروس کرونا و جهش ژنتیکی آن میباشد. برخی دیگر، آن را حاصل دستکاری ژنیتیکی آزمایشگاهی میدانند که کاملا هدفمند پخش شده و اخبار و عکس العمل برخی دولتها را کاملا ساختگی و با برنامه دانسته وبرای اثبات تئوری خود به مواردی همچون توئیت ، ژائو لی جیان، سخنگوی وزارت خارجه چین که نوشته «ممکن است ویروس کرونا توسط ارتش آمریکا به ووهان آورده شده باشد» ویا بیانیه دادگستری امریکا که در آن اعلام کرده که تعدادی از محققان آمریکایی و چینی در دانشگاههای هاروارد و بوستن به جرم قاچاق مواد میکروبی از آزمایشگاههای نظامی آمریکا به چین، بازداشت شده اند و…استناد میکنند.خصوصا با توجه آخرین تحولات و آمار موجود که نشان میدهد کل تلفاتی که چین از بدو شیوع مرموز این ویروس داشته معادل تعداد تلفاتی است که تنها طی دو روز اخیر در ایالات متحده امریکا ثبت شده است و این سوال را مطرح می سازد که اگر این امر یک جنگ بیولوژیک و هدایت شده نیست چین که هدف اولین موج ویروس بوده با ناشناختگی که نسبت به ویروس وجود داشت با چه مکانیسمی ویروس را کنترل نموده و چه پنهانکاری وجود دارد که علیرغم تحصیل اطلاعات مفصلتری از ویروس و راههای کنترل و معالجه آن بیماری در امریکا قربانیان بیشتری را گرفته است؟
متاسفانه با تمام این تفاصیل ، به دلیل عدم دسترسی به اسناد و مدارک طبقه بندی شده دولتها ونیز عدم شفافیت در امر خبر رسانی نمیتوان با قاطعیت بیان کرد که ، آیا ویروس کرونا یک فاجعه طبیعی است یا یک توطئه سیاسی!؟
اما آنچه میتوان حداقل در مورد زندانی بنام ایران بیان کرد ، این است که این ویروس همانند جنگ طراحی شده با عراق به عنوان دومین نعمت الهی!؟ به داد رژیم رسید، زیرا:
– در حالی که رژیم با سرکوب خونین قیام ملتها در آبان ۹۸ و کشتار وحشیانه هزاران آزادیخواه درعرض چند روز،هم توسط مجامع حقوق بشری و وجدانهای بیدار جهانی تحت فشار قرار داشته و هم هر لحظه منتظر قیامی گسترده تر و رادیکالتر از آبان بود!
– در حالی که با بایکوت نمایش مشمئزکننده به اصطلاح انتخابات توسط مردم، رژیم مجبور گردید اعتراف نماید که طی چهل سال حاکمیت ننگینش چنین بایکوتی را شاهد نبوده و به نوعی خود به عدم مشروعیت رژیمش اعتراف کرد !
شیوع ویروس کورونا و بویژه از قوم (قم) بر خلاف تصور عده ای که گمان می برند رژیم وارد ایستگاه پایانی خود شده است، نه تنها زنگ پایانی برای حاکمیت دکانداران دینی و سرسپردگان قدرتهای سلطه گر نیست، بلکه خبر شیوع آن همانند یک ناجی به داد رژیم رسید و تمامی رویدادها را تحت الشعاع خود قرار داد، و دیگر در این جغرافیای ستم، کسی از کشتار وحشیانه هزاران انسان بی گناه و مظلوم و آزاده و سرنوشت قربانیان صحبت نکرده و یا کسی به نتایج انتخابات فرمایشی که در واقع پایان مشروعیت رژیم بود ، نپرداخت .
ملل تحت ستم زندانی بنام ایران با حاکمیتی سرو کار دارند که جهت اجرای پروژه محوله ، تاکتیکهای ظاهرا متضادی را طی این چهل سال به اجرا گذارده که بدون شناخت ماهیت وابسته آن ، درک و آنالیز آنها مشکل و حتی غیر ممکن میباشد ، چنانکه تا بحال تمامی برنامه های اپوزیسیون نیز به دلیل همین عدم شناخت ماهیت و اهداف پشت پرده پروژه حاکمیت های دست نشانده ، با شکست روبرو گردیده است. چرا که دستگاه فکری غالب نیروهای سیاسی متاسفانه و فقط مصرف کننده اخبار و وقایع سیاسی و تحیل گر آن وقایع در راستای منافع مورد نظر آن نیروها می باشد و به صورت مستقل قدرت تولید فکر و ارائه آن به جامعه به منظور کسب نتیجه سیاسی از بازخورد آن با بدنه اجتماع را ندارند.
برای نمونه میتوان به تشکیل سپاه اشاره کرد: سپاه کلمه ای معادل ارتش می باشد اما اگر بخواهیم در قالب سیاسی به این موضوع بپردازیم باید جسارت آن را داشته باشیم و اعتراف کنیم که سپاه بیشتر از این که یک قالب سازمانی برای اهداف نظامی امنیتی باشد یک فکر جدید برای تسلط بر منطقه بود .
عده ای تشکیل سپاه پاسداران را موقتی و برخواسته از شور انقلاب!؟ دانسته و معتقد بودند این نهاد به مرور در درون ارتش ادغام میگردد، و وقتی کمیته ها در شهربانی و ژاندارمری ادغام شد، گمان کردند سپاه نیز به چنین سرنوشتی دچارخواهد شد « حقیقت آنکه حتی در این مورد نیز هژمونی شهربانی و ژاندرمریها تحت تأثیر کمیته ها قرار گرفت و نیروی انتظامی که ترکیبی از این نیروها بود ماهیتی کاملا متفاوت با ماهیت و تعاریف شناخته شده برای نیروهای پلیس یافت و مقوله امنیت در نهاد انتظامی جدید نه حول آسایش ملت بلکه حول منافع حکومتگران تعریف و اجرایی شد». واقعیت
این است که آفرینندگان رژیم برای سپاه اهداف بلند مدت وحساب ویژه ای بازکرده بودند.
به کارگیری افرادی همانند فردوست و دیگر عناصر کلیدی در ارتش و ساواک برای کسانی که پی به ماهیت وابسته رژیم برده بودند، نشان میداد که این ارگان یک نیروی صرف نظامی جهت پاسداری از به اصطلاح انقلاب نیست و روی آن قطعا حساب ویژه ای باز شده است.
بدست گیری بسیج به اصطلاح مردمی که پیشتر در دوره حاکمیت پهلوی زیرساختهای قانونی و اجرایی آن فراهم شده بود، و نیز اختصاص بودجه های نجومی به آن ، توانست علاوه بر کمیت ، کیفیت سپاه را نیز متحول و سازماندهی استراتژیکی اش را بویژه با تشکیل سپاه قدس اجرائی نماید.
بالا رفتن آمار قربانیان توسعه طلبی رژیم در جنگ و نیز ویرانی شهرها هرچند باعث نارضایتی عمومی گردید، اما سپاه با کمک اربابانش (امدادهای غیبی) توانست با بهره گیری از آخرین شیوه های جنگ روانی و مهندسی اجتماعی ، با بدست گیری و کنترل ارگانهای جانبی همچون بنیاد به اصطلاح شهید و مستضعفان و سیطره بر ادارات و مؤسسات و بنگاههای اقتصادی، بنام حمایت از خانواده های قربانی ونیز مستضعفان، طبقه ای کاملا مطیع و وابسته به خود را سازماندهی وتشکیل دهد ،بعدها اسرای جنگی آزاد شده نیز به این طیف اضافه گردید.
پایان جنگ، باز برای بسیاری از خوش باوران و آنانی که از درک وابسته بودن رژیم عاجز بودند ، پایان سلطه سپاه و تضعیف آن بود، چرا که گمان میکردند با پایان جنگ و قطع بودجه های کلان و عدم نیاز به بسیج و… ، سپاه در نگهداری نیروهایش هم به لحاظ مالی و هم اعتقادی، ضعیف و ناتوان و و در نهایت، درارتش ادغام می گردد.
اما رفسنجانی بعنوان اصلی ترین کادر رهبری رژیم با بازکردن دست سپاه در پروژه های اقتصادی نه تنها سپاه را بعد جنگ تضعیف نکرد بلکه درآمد زائی آن را تصاعدی بالابرده و عملا سکان اقتصاد زندانی بنام ایران را به سپاه بخشید.
سپاه که در دوران جنگ و تحت عنوان جنگهای نامنظم بخشی از نیروهای خود را برای خرابکاری و عملیاتهای چریکی آماده کرده و با بکار گیری شیعیان مزدور عراقی ، افغانی و… توانسته بود با تقلید از دولتهای بلوک شرق و نیز لیبی و… آنها را تحت پوشش جنبشهای اسلامی تربیت نموده و در کشورهایشان به خرابکاری و جاسوسی وادارد، توانست از یک دولت شکست خورده در جنگ به یک قدرت منظقه ای تبدیل گردد «در نتیجه چنین استراتژی و سرمایه گزاری است که امروزه شاهد تسلط و نفوذ نظامی – سیاسی رژیم در عراق، سوریه ، یمن، بحرین ، لبنان ، و… هستیم »،.
سپاه پاسداران با این کار یعنی مداخله در امور داخلی دیگر کشورها عملا سیاست خارجی رژیم را مدیریت و وزارت خارجه و وزیر آن را به ابزاری برای توجیه و قانونی نشان دادن اهداف توسعه طلبانه اش تبدیل کرد.
به عبارتی سپاه، به مرور علاوه بر وزارت اطلاعات و دادستانی که غالبا از کادرهای سپاه و کمیته تشکیل شده بود، توانست وزارتخانه های مهمی مانند دفاع، خارجه ، کشور،بازرگانی، صنایع، نفت و… را عملا تحت کنترل خود در آورد. حتی در یک مقطع توانست به بهانه تشکیل پلیس ویژه برای قوه قضائیه نیروهای بسیجی توصیه و گزینش شده خود را در دانشکده ای بنام پلیس قضایی آموزش داده و سپس به بهانه انحلال آن دانشکده قسمت اعظمی از نیروهای تربیت شده را با تغییر وضعیت
استخدامی بعنوان قاضی در بدنه قوه قضاییه وارد نماید.
و به مرور تمامی موسسه های مالی، بانکها، باشگاههای ورزشی، شهرداری ها،رادیو تلویزیون و مطبوعات را نیز به کنترل درآورد.
سپس نوبت به تصدی بلا واسطه ارکان مدیریتی سه قوه رسید. قوه قضائیه با هماهنگی خامنه ای و مسلط نمودن رئیسی دیگر به صورتی رسمی و عملا تحت کنترل سپاه در آمد .
هرچند در دوره های پیشین درصد قابل توجهی از نمایندگان مجلس ،مزدوران رسمی ماموریت یافته از ناحیه سپاه بوده و در جریان انتخابات با نظر مستقیم سپاه و با استفاده از امکانات آن بر مردم تحمیل می شدند ،اما انگار کافی نبوده و سپاه خواهان مجلسی کاملا مطیع و نظامی بود .
مجلس یازدهم با اکثریت مطلق عناصر سپاهی و یا در ارتباط با آن را میتوان موفقیت سپاه در بدست گیری قوه مقننه دانست.
و تحقق این امر در قوه مجریه یعنی آخرین حلقه قدرت گیری در ارکان اساسی رژیم ، قبل از تکمیل و تبدیل شدن به دولتی توتالیتر ونظامی.
به همین خاطر سپاه در صدد مداخله در انتصابات پیش روی ریاست جمهوری است تا با انتخاب فردی از خود ، تسلط مطلق بر سه قوه را تکمیل نماید.
نشانه های عینی این امر و تمرین های لازم و خیزهای مشخص سپاه در این زمینه را قبلا شاهد بوده ایم و دخالت دادن بدون چون و چرا، حتی در امور درمانی و کفن و دفن و امور مربوط به صدور
پروانه فوت کشته شدگان اپیدمی کورونا و حتی تمرین اعمال حکومت نظامی به صورت مادی به بهانه
ایجاد قرنطینه و منع آمد و شد مقدمه ای واضح برای ورود به این دوره سیاه سپاه سالاری است.
البته با رسوائی در انتخابات مجلس و عدم شرکت اکثریت مردم، سپاه راهکارهای تازه ای را در نظر گرفته و در صدد اجرای مرحله به مرحله آنهاست که ظاهرا با تمامی تاکتیکهای قبلیشان متفاوت و حتی متضاد میباشد «البته اوائل انقلاب و در اولین شوهای انتخاباتی نیز چنین شیوه های عوام پسندانه ای بکار برده بود.»
برنامه ریزان و متخصصان جنگ روانی سپاه خوب میدانند که حتی در بین اکثر مزد بگیران و خانواده های قربانیانش نیز بی آبرو شده و ریزش نیرو شدت یافته به همین خاطر و با اطلاع از اینکه:
– طبقات پایین و متوسط که اکثریت جمعیت زندانی بنام ایران را تشکیل میدهد از رژیم و شیوه مدیریتی آن بیزار و بدنبال انقلاب و حاکمیتی جایگزین میباشند.
– ملتهای غیر فارس و بویژه ملت تورک آزربایجان تمایلات صریح استقلال خواهانه داشته و حاکمیت دولتهای مرکز گرا را نمی خواهند.
– سرکوب حرکات و قیامها هر چه قدر خونین تر میگردد، نه تنها اراده ملتها را در سرنگونی رژیم دچار تزلزل نمی سازد بلکه اعتراضات نیز به همان میزان رادیکالتر میگردد که اگر با این شتاب پیش رود بی شک تغییر رفتار معترضین و روی آوردن به قیام مسلحانه قابل تصور میباشد.
– احتمال انقلاب و دگرگونی رژیم وجود دارد ، پس بایستی برای بعد سرنگونی رژیم نیز برنامه داشت تا سیستم و تفکر آریا محور از بین نرود.
سپاه برای ممانعت از خیزش ملتها ، طرحهای پیچیده و گمراه کننده ای را تدارک دیده که لازم است ملت و سازمانهای سیاسی آزربایجان جنوبی به آن توجه نمایند.
حتما شنیده اید که در جنگها، بعضا برخی فرماندهان جهت فریب دشمن دست به عقب نشینی های تاکتیکی زده و ارتش رقیب با دیدن فرار دشمن، به منظور وارد آوردن ضایعات بیشتر و شکست کامل آن، بدون اینکه برنامه و لجستیک و نیروهای کافی از پیش تعیین شده ای برای اینکار داشته باشند ، خیلی خوشبینامه و از سر شور و شیدایی و غرور ، دست به تعقیب آنها زده و درست زمانی که گمان میبرند پیروزجنگ هستند،با ضد حمله و کمین دشمنان،عمده نیروهایشان کشته و یا اسیرمی شوند.
رژیم نیز در صدد اجرای چنین سناریوئی خصوصا برای حرکتهای ملی ، بویژه «حرکت ملی آزربایجان جنوبی » میباشد.
به همین خاطر از الان توسط برخی نفوذیها در صدد زمینه سازی برای آن روز بوده و مستقیم و غیر مستقیم با دادن مأموریت به آنها در ارتباط با اقداماتی مثل:
– حمایت از قاسم سلیمانی و تایید سیاستهای توسعه طلبانه رژیم توسط برخی فعال نماها!
– حمایت از درگیریها مناقشات نظامی و جنگ های ویرانگر رژیم در منطقه جهت توسعه طلبی آریائی و دفاع از قربانیان آن به عنوان مدافع کشور!
– حمایت از سپاه بعنوان حافظ کشور! ملت! و دفاع از آزربایجان در مقابل احزاب تروریست کردی!
– دفاع از زندانی بنام ایران ، تحت شعار فریبنده « ایران متعلق به تورکان است» و ما مدافع این کشور بودیم!
– ترسانیدن مردم با این ادعا که اگر این رژیم سرنگون گردد، مجاهدین و یا سلطنت طلبان به قدرت میرسند.
– تضعیف انگیزه مبارزه در مردم با این عنوان که این رژیم ماندنش بهتر از بدست گیری قدرت توسط سلطنت طلبان و مجاهدین میباشد.
– ترسانیدن ملت تورک آزربایجان جنوبی با این عنوان که با سرنگونی رژیم و حمایتهای بین المللی که ازکردها میشود ما بازنده خواهیم بود و نیز لاپوشانی حمایتهای صریح رژیم و سپاه به سازمانهای مسلح کوردی.
– و….
رواج یافته و حتی کار را به جائی رسانده اند که در کانالها و گروههای تلگرامی تعامل و همکاری با رژیم را عقلانیت و سیاست دانسته و مخالفت با تبعیض و استعمار و اشغالگری رژیم را ماجراجوئی، غیر سیاسی بودن،عامل دولتهای خارجی و… معرفی میکنند.
همپا و همراه با رژیم ،سازمانها و تشکیلاتهای آزربایجانی را تحت شدیدترین تبلیغات منفی قرار داده و در همان حال کار را به جائی رسانده اند که از تشکیل حزب و فعالیت مستقل سیاسی و … زیر سایه نظام اشغالگر موجود دم میزنند. نظامی که حتی به نورچشمی های خودش مانند کروبی و موسوی
رحم نکرده و سالیان متمادی آنان را صرفا بخاطر اختلاف تاکتیکی که در اداره این زندان بزرگ داشته
در حصر خانگی به بند کشیده است .
نیم نگاهی به سالهای آغازین حاکمیت رژیم نشان میدهد که در آن دوره رژیم با درک واقعیت و خواستهای ملتها، بخوبی توانست با ایجاد بحرانهای ساختگی و… نه تنها مانع از تحقق خواستهای ملتها گردد بلکه با به انحراف کشاندن اهداف انقلاب، تماما بر خلاف آن اقدام و راه نیمه تمام پهلوی را طی نماید.
برای مثال:
در حالی که با پیروزی انقلاب تمامی ملتها خواستهای ملیشان رابر زبان آورده و به سازماندهی مستقل خود میپرداختند ، همانطوریکه در صدر این گفتار اشاره شد ، به یکباره جنگ به عنوان نعمت الهی به داد رژیم رسیده و مانع از گسترش حرکتهای ملی گردید. چرا باید رژیمی همانند رژیم قبلی سالهای اولیه قدرت یافتن را صرف سرکوب و کشتار ملتهای غیر فارس نماید.
مردم نباید فراموش کنند که همین رژیم بود که با سوء استفاده از شرایط پیش آمده با سرکوب خونین و نیز در مواردی همچون آزربایجان با ترفندهای پیچیده تری توانست مانع از تحقق خواست واقعی ملتها گردد.
همانطور که پیشتر ذکر شده مضاف بر مطالب ذکر شده از حیث سیاستهای کلان و عمومی نیز این روزها بویژه بعد از شکست خفت بار رژیم در به اصطلاح انتخابات مجلس، در صدد هستند تا برای
جذب و بازارگرمی در انتخابات نمایشی ریاست جمهوری با طرح خواستهائی که البته بازهم در حد شعار متوقف خواهد ماند و تنها فرق آن با دوره های قبل این خواهد بود که این شعارها از بالا مطرح
خواهند شد، انتخابات را از نو مهندسی نمایند .
خواست هایی همانند:
– یکپارچگی ایران( زندانی بنام ایران) بدون قبول حقوق ملتها ممکن نیست!.
– اجرای اصول ۱۵ و ۱۹ قانون اساسی که تا به امروز با وجود تاکید قانون اساسی دولتهای پیشین مانع از اجرای آن شده اند!.
– آموزش زبانهای غیر فارسی در مدارس !.
– تشکیل گروههای ملی در مجلس!.
– فدرالیسم و یا نوعی از مدیریت محلی در قالب شوراهای مدیریت استانی !.
– تشکیل احزاب سیاسی سرسپرده مخالف و حتی به ظاهر ملی !.
– لغو و یا در پیش گرفتن تساهل عملی در بعضی از حقوق و آزادیهای فردی همانند ممنوعیت شرب نوشیدنیهای الکلی و نوع پوشش افراد و روابط اجتماعی و فرهنگی خاص و … !.
طبیعی است که بیان چنین خواستهایی از سوی هر کاندیدائی باشد، از ناحیه عموم مردم و فعالان و ملل غیر فارس و حتی فارسهائی که تمامیت ایران برایشان از هر چیزی مهمتر میباشد با اقبال کاملی
روبرو و مورد حمایت قرار میگیرد زیرا:
– چون نه تشکیلات و سازمانهای اصیل و مردم محور، امکانات لازم برای مداخله موثر دارند و نه برنامه هایی حساب شده ، همگان گمان میکنند رژیم مجبور به قبول خواستهای آنها شده و به مثابه یک پیروزی آن را گرامی داشته و دوباره به کسانی رای خواهند داد که تا همین دیروز خودشان عامل محرومیت مردم بوده اند !
– تصور خواهند نمود با اجرای هر کدام از موارد بالا رژیم وارد راه بی بازگشتی میگردد، در حالی که وقتی مدیریت این تحولات و تغییرات با خود رژیم است، نتیجه آن تجدید قوای مجدد و ری استارت شدن سیستم سلطه با استفاده از پوششی به ظاهر متفاوت خواهد بود .
– نیروهای میانی که در این مرحله هنوز نتوانسته اند تعامل و روابطی حقیقی با ملت خویش داشته باشند، این را نتیجه تعامل با رژیم و موفقیتی برای خود دانسته و به همکاری شان افتخار کرده وحسب دستور رژیم ، کم کم طی پروسه برخی روابط پنهانی را نیز آشکار خواهند کرد تا ملتها را کلا از جنبشهای ملی و پیشقراولان آن نا امید سازند و سازشکاری را مبارزه قلمداد کنند و در سایه آن باقیمانده نیروهای مخالف نیز به آسانی سرکوب و کشتار گردد.
– سرنگونی رژیم را خواست دولتهای خارجی و ناشی از سیاست آنها دایر بر تجزیه ایران دانسته و حفظ رژیم را برابر با بدست گیری آرام و بدون خونریزی حقوق ملی معرفی میکنند تا نیروهای اصیل ملی گرای غیر فارس را در محاصره کامل و بن بست قرار بدهند.
– کاملا مشخص است که در آن فضای مسموم و فریبنده ای که توصیف آن رفت ، سیاستهای تواب سازی به سرعت اعمال و خواص و عوام از وفادارترین نیروها به ملل تحت ستم و استضعاف
در زندان بزرگ یعنی استقلال خواهان تبری جسته و آنها را عامل بیگانه و دشمن مردم معرفی خواهند کرد.
– و…
طبیعی است که در چنین فضائی کاندیدای سپاه با حمایت قاطع به قدرت رسیده و حاکمیت تبدیل به نظامی کاملا نظامی و توتالیتر میشود.و سپس در فردای آن روز :
دستگیری فله ای فعالان ملی و معرفی آنها به عنوان عامل خارجی، جاسوس و وطن فروش و کشاندن برخی رهبر نماها به شوهای تلویزیونی و اعتراف به وابستگی و دریافت پول و سلاح و… ازدشمنان شروع ، و زمینه اعدام آنها در سکوت معنا دار کسانی که گمان میکنند پیروز شده اند و اگر این تعداد قربانی هم شوند حرکت موفق شده است، فراهم میگردد.
اما تجربه تاریخ و خصوصا این رژیم نشان داده که چوبه های دار تشنه به خون، به همین بسنده نخواهند کرد و در فرصت و دوره ای مناسب همین نیروهای فریب خورده را که کاتالیزور حذف و نابودی جریانهای استقلال طلب شده اند را به بهانه هایی مشابه و یا بهانه هایی دیگر در پای آن به صف خواهند کشید و چهارپایه ها یکی پس از دیگری از زیر پایشان کشیده خواهد شد .
سپس بار دیگر منتظر میمانیم تا بلکه این دولت جدید حداقل یکی از این خواستها را اجرائی نماید ، اما دریغ!؟ و دیگر نه نیروئی برای اعتراض مانده و نه تشکیلاتی مؤثر برای دفاع از خواستهای ملی، و معدود بازماندگان احتمالی نیز ناتوان از هرگونه اقدام مؤثر خواهند بود و فریب خورده گان نیز به خاطر همکاری و دست داشتن در قتل عام فعالان، آبرو باخته تر از آن خواهند بود که حتی بعد از اثبات تکرار یافتن این فریب همیشگی ، فعالیتی آن هم در چارچوب ملی انجام بدهند و خوش اقبال ترین آنها تنها حسرت خواهند خورد که چرا برای چندمین بار فریب خورده و عامل فریب دادن ملت خویش شدند.
در عرصه بین المللی ، رژیم با جلب نظر دولتهای حامی که در حال حاضر ظاهرا دولتهای متخاصم و دشمن معرفی می شوند ، و برداشته شدن تحریمها و ایجاد گشایشی به اصطلاح اقتصادی و تبلیغ برای آینده ای درخشان با ایرانی!! قدرتمند در زمینه های سیاسی، اقتصادی و نظامی تا سالها به حاکمیتش ادامه می دهد.تا اربابان سلطه گر چه برنامه های نوئی داشته باشند.
راستی مگر این رژیم به کدامین وعده، عمل کرده است که بعد از تجربه چهل ساله دوباره فریب دغلکاری آن را بخوریم. با صراحت باید گفت اینبار ملت ما فریب رژیم را نخواهد خورد .
رژیم نیز دقیقا با درک این واقعیت در صدد است تا اینبار با استفاده از نفوذیهایش در حرکت ملی دست
به فریب زده و مردم را به درستکاری و صادق بودن و قابل اعتماد بودن این رژیم دغلکار امید وار
سازند.
تشکیلات راه ملی آزربایجان جنوبی باوردارد که این رژیم:
– وابسته، نژادپرستِ، ارتجاعی و دروغگو بوده و امید بستن به آن حماقت محض میباشد و اصرار بر آن قطعا نشانه قاطع خیانتی غیر قابل بخشش است.
– این رژیم و اپوزیسون راسیست آن، ماهیتا امکان قبول حقوق ملی ملل غیر فارس را ندارد و قبول آن نفی وجودی این سیستم میباشد و اشخاص و گروههای که از درک این واقعیت سرباز می زنند بی تردید مزدوری بیش نیستند.
– حرکتهای ملی و آزادیبخش ملتها، نه در دشمنی با همدیگر و تعامل و همکاری با رژیم اشغالگر بلکه در اتحاد و یک دلی باهم و قاطعیت در مبارزه برای رهائی مطلق از اشغال ممکن میباشد.
– از مبلغان تفکری که حتی تورک بودن میلیونها آزربایجانی را قبول نداشته و از واژه های من در آوردی و نژادپرستانه آذری و تورک زبان استفاده میکند، انتظار تمکین و به رسمیت شناختن عملی زبان ما و قبول ملت تورک و حقوقشان غیر ممکن میباشد.
– ازکسانی که هویت تاریخی خود را در دشمنی با دو ملت تورک و عرب بنا کرده اند چگونه میتوان انتظار داشت که حقوق ملی و زبانی و… آنها را قبول نماید؟
– در خطاب به آندسته از فعالین آزربایجانی که قرار گرفتن در کنار رژیم را حصن حصین و مفر قابل اتکایی می انگارند باید گفت ، فراموش نکنیم که ، یا ما قبول داریم که رژیمهای شاه و شیخ یک قرن است که هدفمند برای نفی تاریخ ، فرهنگ و در یک کلام هویتمان به هر جنایتی دست زده اند که در آن صورت انتظار چنین تغییر فاحشی در استراتژیشان ممکن نیست و یا، ما به گفته های خودمان نیز باورنداریم و بواسطه این همه دروغ و بهتان که به آنها زده شده است ، باید یک معذرت خواهی تاریخی به جای آوریم!!
– و اگر گمان میکنیم با این متد سوخته ، میتوانیم آنها را به قبول خواسته های ملت خود مان وادار نمائیم . باید دلیل و نشانه هایی باشد که بر اساس آن پیشاپیش بتوانیم قبول کنیم که آن اهداف قبلی سیستم یعنی نفی هویت های ملی و اصرار بر تحمیل هویت جعلی آریائی تغییر یافته و اصلاح شده است. آیا براستی نشانه ای از چنین تغییری در رژیم و اپوزیسون ایران گرایش مشاهده کرده ایم؟ به نظر ما نه تنها تمایلات نژادپرستی و باستانگرائی طیف حاکم و ععقبه حامی آن کمتر نشده بلکه شدت بیشتری نیز گرفته که برای نمونه میتوان به چرندیات احمدی نژاد و دیگر سردمداران رژیم و یا کوروش پرستی مجاهدین خلق و چپی های چپه شده فارسگرا اشاره کرد. آریا پرستان و سلطنت طلبان پیشانی سفید که جای خود دارند.
تشکیلات راه ملی آزربایجان جنوبی باور دارد که با سازماندهی مخفی و گسترش استراتژی جنگ آزادیبخش، میتوان و باید این رژیم و مزدورانش را شکست و با همکاری دیگر ملل بر ویرانه های
زندانی بنام ایران دولتهائی مستقل ، و همسایگانی دوست ساخت.
حساسیت مسئله دیگر جای هیچگونه مماشات باقی نگذاشته است . ما به تمام کسانی که بنام حرکت ملی قصد خوش خدمتی برای رژیم را دارند هشدارمیدهیم، تنها در صورتی که شاهد خروش اعتراضی و آگاهانه ملت در برابر ستم هایی که بر آنها میرود باشیم ، این رژیم رفتنی است و اگر سرنوشت خود را به آن گره بزنید بی تردید در زمره اولین قربانیان این رژیم در مقابله با جنگ آزادیبخش ملت تورک
آزربایجان جنوبی خواهید شد و در تاریخ نیز جز ننگ و نفرین ابدی ملت نصیبی نخواهید داشت.
کمیته مرکزی
تشکیلات راه ملی آزربایجان جنوبی(میللی یول)
۱۵.۰۴.۲۰۲۰