مقاله (نقل از نشریه راه نو – ارگان اطلاع رسانی تشکیلات راه ملی آزربایجان جنوبی – شماره ۳ – بهمن ۱۳۹۵)
وقتی هاشمی دیگر نیست
شرح مواضع ملی یول
خطاب به ملت ترک آزربایجان جنوبی
مدت زمان زیادی از پخش خبر مرگ اکبر هاشمی رفسنجانی مرد همیشه شماره دو رژیم مذهبی حاکم بر تهران نمی گذرد. خبر مرگی که ناباورانه و خیلی زود از پیشخوان تمام بنگاههای خبری پایین کشیده شد ! هر چند مرگ خبری پدر خوانده بازیهای سیاسی اندرونی رژیم تحت عنوان اصلاحات چندان هم دور از انتظار نبود . داستان غلبه های ساسی و رسانه ای مکرر فریبکاران حاکم بر تهران جای تأمل و اندیشه دارد. استیلای مکر آمیزی که تمام رخدادهای در حکم فاجعه برای این رژیم را تا روز جاری نقش بر آب کرده است !
حاکمیت حاضر در این اواخر سهمگین ترین حملات روانی را که در حالت عادی موجبات فروپاشی یک سیستم حکومتی را میتواند فراهم کند بی اثر نموده است که ذکر نمونههایی از این حوادث لازم بنظر میرسد.
حرکت موسوم به «جنبش سبز» با صعود خبری زاید الوصفی که داشت و تمام افکار عمومی جهانیان را در اندیشه یافتن جایگزینی برای قدرتمداران حاکم بر تهران بسیج نموده بود که «ندای» این جنبش در سایه مرگ مایکل جکسون بایکوت و سپس به اغما رفت !
انتشار فایل صوتی دال بر اقرار سردمداران وقت رژیم در ارتکاب جنایتهای سهمگین و کشتارهای ضد بشری چند ده هزار نفری مخالفین ، در سایه خبر رفت و آمدهای دی\لمات های اروپایی به تهران و خبر تزریق دلارهای توقیف شده به تهران به هیچ کاری نیامد!
انتشار خبرهای سر سام آور فسادهای مالی و اداری و حقوقهای نجومی وابستگان رژیم که انکار هم نشدند ! در سایه خبرهای سوریه و عراق و واژه غریب «امنیت» که زاییده این کشتارها بود ! به فراموشی مطلق سپره شدند!
خبر مرگ هاشمی رفسنجانی نیز گویا در عمق مواد مذاب ناشی از آتش سوزی پلاسکو ! مدفون گردید!
آیا نباید ملت ترک آزربایجان مشی قابل دفاع و منطقی و آماده در برخورد با وقایع پیرامونی خویش داشته باشند ؟
اگر بود یا نبود هاشمی در عمل برای ملت ترک آزربایجان جنوبی توفیری نخواهد داشت و عملکرد و وضعیت ما قبل و بعد از مرگ او به یک نهج و روش باشد ، همان بهتر که چادر خفت سکوت را بر سر بکشیم و دم بر نیاوریم.
ولی باید بدانیم همین بیعملی ها بهانهای میشود برای ایفای نقش مؤثر تر وسیله دشمنان ما و وسیله کسانی که در هر کسوت و موضعی ، همواره در تضاد کامل با حقوق ملت ترک آزربایجان جنوبی قدم برداشته اند. لازم نیست ما همیشه نترس باشیم ، آیا نمیبینیم استقبال عظیم و از سر وحشت و ترسی که مردم تهران از عاقبت سیاسی خود داشتند ، از پیکر هاشمی به عمل آوردند؟
فراموش نکنیم همه این استقبال کنندگان خیلی بهتر از ما میدانند که خودشان در مقطعهایی تاریخی قربانیان اصلی جنایت های همین مرده خوشبخت بودند!
اگر هاشمی مرد اثر گذاری بود و با ملت ترک آزربایجان دشمنی میکرد و درتدارک اسباب آن همت داشت ، باید در فقدان او کاری برای انجام دادن باشد و الا بی خاصیتی خود ما بیشتر نمود می یابد.
هاشمی از دنیا رفت . مهم نیست که ملک الموت شخصاً و به روال حرفه تاریخی اش به سراغ وی رفته باشد و یا به دعوت خامنه ای و اعوانش به صورت فوقالعاده و محرمانه به محضر او شرفیاب شده باشد . اگر با ادعای ظلم و ستمی که بر ملت ترک آزربایجان جنوبی از ناحیه نژادپرستان حاکم بر تهران روا داشته شده است ، از هاشمی می نالیدیم و اکنون مرگش را با لبخند رضایتی تائید میکنیم ، اشتباه میکنیم که انتظار داشته باشیم در ساختار سیاسی رژیم حاکم بر تهران ، شخص جایگزین هاشمی، شاید بهتر از او باشد ! هاشمی را اراده سیاسی ملت ترک آزربایجان جنوبی عزل نکرده است که حال انتظار داشته باشیم در تمکین بعدی از این اراده سیاسی ! فردی مطلوب به منافع ملت ترک بر مجموعه اختیارات و اقتدارات وی تکیه زند. روزهای سیاه آینده محصول این سکوت خفت بار خواهد بود.
مجموعه تشکیلات ملی یول با ایمان و یقینی که به خواستههای اعلامی خویش دارند ،خود را مکلف میدانند که خیلی روشن در برابر حوادثی که در آتیه این سرزمین رخ میدهد نظر خود را به ملت اعلام نمایند چرا که تنها در گرو چنین تدبیر و عملی است که ملت هم در خصوص برنامهها و راهکارهای ما به خود زحمت پاسخگویی خواهند داد.
نفوذ واقعی در حوزه های قدرت سیاسی و اعمال برنامهها و به تحقق رسانیدن خواستههای یک ملت تحت ستم و استعمار نمیتواند ناشی از اقبالی آسمانی و تأثیر و تاثرات کواکب و ستارگان باشد . کسانی که خوش خیالانه فکر میکنند پاپا نوئل سیاست با درشکه اش یک صبح دل انگیز از آسمان فرود آمده و کلید حاکمیت این سرزمین را تقدیم ایشان خواهند نمود ، خیلی متوهم تر از معتادان فلکزده و کارتن خوابی هستند که همه ما می شناسیم.
حماقت سیاسی فحش نیست. یک بیماری فراگیری است که دست و پای خیلی از رجزخوانان عرصه سیاسی سرزمین ما را تمام و کمال بسته است. اقدام سیاسی نان شب نیست که از این و آن گدایی شود .اقدام سیاسی مؤثر و مفید مستلزم اعتقاد و ایمانی راسخ به ادعاها و خواستههای اعلامی است.
یک سیاستمدار باید یاد بگیرد تن صدایش را کمی بلند تر از مردمان معمولی نماید . و الا همان بهتر که چه در خارج و چه در داخل تشریف داشته باشد به دفاتر و سازمانهای مراجع قدرت رژیم مراجعه و امان نامه اخذ و در قالب بسیجی های جان بر کف رژیم رسماً فعالیت نمایند که با کمال احترام به پاس این صداقتشان به پایشان بلندباید شد و قدردانی نمود. آیا آیا واقعاً حیف نیست که با نام منتسبین به حرکت ملی در راستای منافع و خواستههای رژیم حرکت گردد؟
چرا مردمان این سرزمین که تمام دروغهای دکانداران مریض و شهوت ران و مفسد دین و مدهب را دربست قبول میکنند ، تکیه کلام اصیل سردار سرخ قامت کربلا را باور نمیکنند و کمی سعی نمیکنند که «لا اقل آزاده باشند» !؟
صادقانه باید بگوییم که رژیم حاکم بر تهران برای تمام وضعیتهای احتمالی اش برنامه دارد و ملت ما و دیگر کسانی که بدون داشتن برنامه و چارچوب مطالبات تعریف شده اجتماعی – سیاسی – اقتصادی – فرهنگی در این نبرد محکوم به شکست هستند. و از این منظر شاهد هستیم که آنانی که وضعیتی مدون و برنامه بندی شده دارند و تشکیلات منسجم و مدونی را در اختیار دارند حتی اگر خیلی ملموس نباشد قدم به قدم به خواستههای خود نزدیک و نزدیکتر می شوند!
با شناخت ماهیت واقعی این رژیم باید قبول کنیم که نه تنها با مرگ رفسنجانی ! بلکه حتی مرگ خامنه ای ! هم قطار جمهوری اسلامی از ریل خارج نمیشود ، چون این قطار همیشه رهبر و «رئیسی» دارد!
مدیران این رژیم قدرت ترمیم ساختاری فوقالعاده قوی دارند که همواره دست کم گرفته شده است. سالوده لوحانه است که مترصد فرصت باشیم تا اختلافات درونی این رژیم مجرایی برای خودنمایی و ظهور عرصه برای طرح و اجرای خواستههای ملت ترک آزربایجان ودیگر ملل اسیر و در بند این جغرافیا ایجاد کند.
نغمه های عاشقانه هاشمی را که هماکنون از نای محمد خاتمی در وصف خامنه ای جاری میشود اگر نشنویم قطاً کر و ناشنوای سیاسی تشریف داریم ولی عمق حماقت سیاسی فرصت کشف این درد را فراهم نمی کند.
با هر سوت قطاری که مبداء یا مقصد آن تهران باشد ، این ما هستیم که در زیر ریل های آن خرد میشویم ! باید از این قطار در اولین فرصت پیاده شد . حتی نباید منتظر یک ایستگاه بود . بیرون پریدن از این قطار مرگ حتی اگر سرعت سیر آن سرسام آور باشد مصلحت آمیز ترین تصمیمی است که در اولین زمان ممکن گرفته شود.
این قطار تا زمانی که سرنشینانی کور و منگ دارد حتی اگر توقفی کوتاه در ایتستگاههایی موقتی هم داشته باشد برای تجدید قوای محرکه است و هیچ کسی امکان خروج سالم از آن را نخواهد داشت .
غفلت محض است که ندانیم قسمت اعظم قوه محرکه این رژیم از طرف همین ملت ترک این سرزمین تأمین میشود . تنها با قطع کامل این شریان حیاتی از بدنه آن میتوانیم به فروپاشی و استخلاص از آن امیدوار باشیم .
بیایید صدای خرد شدن فرزندان این ملت در سیاهچاله های این رژیم را جدی بگیریم و با یک برنامه عملی و ایجابی نه به قصد خبرسازی برای بنگاههای سخن پراکنی بلکه به نیت تهیه مقدمات یک خیزش انقلابی ملی برای قطع سلطه و استیلاء اشغالگران طرحی نو در اندازیم . فراموش نکنیم که خبرهای جایگزین برای بی اثر نمودن خبرهای خیلی بزرگتر از حرکت ملی آزربایجان جنوبی ! همواره وجود خواهند داشت . ما باید قطار اشغالگری و استعمار را با اتکاء به خیزش و قیام ملی و انقلابی از ناحیه ملت ترک آزربایجان جنوبی برای همیشه متوقف کنیم .
این قطار مرگ را با اسم رمز «ملت ترک آزربایجان جنوبی» باید متوقف کنیم .