BIGtheme.net http://bigtheme.net/ecommerce/opencart OpenCart Templates
Ana Yaprak / Slideshows / درسهایی که میتوان از ۲۱ آذر گرفت

درسهایی که میتوان از ۲۱ آذر گرفت

۲۱ آذر رستاخیز ملتی است که حاکمیت و سرزمین آنها توسط دولتهای
استعماری، با بکار گیری مزدوران کرایه ای غضب شده بود .
دلسوزان و پیشاهنگان قهرمانی که می دیدند تاریخشان تحریف، ملتشان اسیر،
سرزمینشان اشغال، زبانشان بریده، ثروتهایشان غارت، نخبگانش یا در غربت
و یا برسر دار و گوشه های سیاهچال میباشند ، با استفاده از شرایط خاص بین
المللی و البته خواست قلبی مردم توانستند با نهضتی انقلابی و دمکراتیک ،
استبداد و اشغالگری رژیم نژادپرست پهلوی را به عقب نشینی و خروج از
آزربایجان وادارنمایند.
۲۱ آذر ۱۳۲۵ با تشکیل دولت ملی و اجرای اصلاحات انقلابی و مترقی
وجایگزینی قوانین مدرن در جهت رفاه مردم و ایجاد عدالت اجتماعی به جای
قوانین نژادپرستانه و ارتجاعی پهلوی که پیش از آن صرف ا منافع ملاکین و
صاحبان ثروت و قدرت را تامین میکرد ، منطقه با پدیده جدیدی روبرو گردید.
تحولی که درمعادلات بین المللی و بلوک بندیهای آن دوران در ابتدا ، به آن نه
آنطوری که بود ، بلکه آنچنانکه میخواستند نگریسته و تحلیل کردند و این پدیده
نو ظهور را نه پیروزی خواست و اراده ملتی بپاخواسته با فدائیانی از جان
گذشته ، بلکه تفوق و برتری بلوک شرق بر غرب دانستند . چرا که در منطق
آنان بدون خواست و اراده اربابان قدرت هیچ حرکت مستقلی نمیتوانست و نمی
باید شکل می گرفت.
اما رشد و گسترش آن و بویژه اصلاحات انقلابی به نفع مردم و ستمدیدگان و
نیز احفاق حقوق زنان به عنوان نیمی از نفوس جامعه آزربایجان و تصویب
قوانینی که متضمن عدالت اجتماعی بود و از آن مهمتر گرایش ملی و وحدت
طلبانه آن و امیدی که به دیگر ملل تحت اشغال داد هر دو بلوک ظاهر ا دشمن
را که در پروژه ضدیت با تورکان نه تنها اختلافی باهم نداشته بلکه همکاری
نیز داشتند ، به وحشت انداخت بویژه اتحاد جماهیر شوروی بدلیل اشغال بخش
شمالی آزربایجان و ترس از قیام آنها تن به معامله ای ننگین داد تا با عقب
نشینی قوای نظامیش و دادن چراغ سبز به ارتش متجاوز پهلوی ، دولت نو پا
و مردم رها شده آزربایجان جنوبی قتل عام شوند.
۲۱ آذر ۱۳۲۶ ارتش اشغالگر پهلوی به همراه دسته های آدمکش فئودالهای
خائن و وطن فروشی که منافع شخصی را همواره بر منافع ملی ترجیح میدادند
، وارد آزربایجان جنوبی شده و دست به چنان کشتار ددمنشانه ای زدند که حتی
یار محمد رضا پهلوی نیز در خاطرات خود مجبور به اعتراف » فردوست «
گوشه ای از آن قتل شده بود.
سؤال اساسی در این مختصر این است که ما به عنوان ادامه دهنده راه قهرمانان
و آزادیخواهان آزربایجانی، بعد از گذشت ۷۴ سال چه درسهائی میتوانیم از این
موفقیت و شکست گرفته و اجازه ندهیم عدالتخواهی و مبارزه آزادیبخش ملتمان
بار دیگر در میز مصالحه و مواضعه قدرتهای جهانی و دولتهای استعماری
وجه المصالحه آنان قرار گرفته و با شکست مواجهه گردد.
به عقیده ما این موضوع را در از چند منظر ویژه و بخشهای مجزا می توان
بیان نمود:
الف- حمایت های خارجی :
هر چند جذب کمک بین المللی و استفاده از تضاد دولتهای استعماری میتواند
هزینه های جانی و مالی را برای جنبشهای رهائی بخش کاهش دهد، اما تجارب
یک قرن اخیر در اکثر موارد نشان میدهد که حتی در صورت موفقیت ظاهری
آن جنبشها به جای بالابردن رفاه و سعادت جامعه ، حاکمان جدید نیز مطیع و
گوش به فرمان نو رسیده خود به دیکتاتور تبدیل و منافع اربابان را بر منافع
مردم ترجیح خواهند داد.
ذکر نمونه هایی شاید بی فایده نباشد :
ویتنام
این کشور با حمایت شوروی و چین توانست علاوه بر رفع اشغال سرزمینش
از چنگ امریکا ، تجزیه کشورش را نیز بر طرف ساخته و استقلال خود را
بدست بیاورد. اما زمان ثابت کرد که مجبور به قبول نامحسوس اشغال
سرزمینش توسط شوروی شده و بالاجبار حتی در تصمیم گیری و سیاستگذاری
نیز تابع مطلق شوروی گردد و به جای بالا بردن رفاه و عدالت برای مردمش
به مهره ای بی اراده در جهت منافع دولت شوروی در منطقه تبدیل گردد.
کره شمالی
این دولت با کمک چین و شوروی هر چند توانست بر علیه تجاوز ناتو ایستادگی
و حق حاکمیت خود را حفظ نماید اما بر همگان آشکار است که در آنجا تنها
جای استثمارگر عوض شده و ملتش به خاطر این سیاست غلط هزینه های کمر
شکنی را تحمل میکند.
کره جنوبی
هر چند این دولت نیز در مقابل چین و شوروی به ناتو پناه برده و توانست بر
بخشی از کره حکمرانی خود را تثبیت نماید اما همگان میدانند که این کشور
دولت نیز بدون حمایت امریکا توان اداره مستقل کشورش را ندارد.
عراق
دولت دست نشانده فعلی عراق چند توانست با کمک غرب و بویژه امریکا،
صدام را سرنگون و دولتی نیم بند تشکیل دهد اما کشورشان رسما اشغال و
ملتشان دچار آنچنان مشکلاتی گردید که بسیاری آرزوی بازگشت دوران
دیکتاتوری صدام را دارند و در جریان اعتراضات اخیر به عینه شاهد این ماجرا
هستیم.
کردها
با اینکه سازمانهای سیاسی اکردها همانند ارامنه و فارسها خود بخشی از پروژه
استعمارگران جهانی میباشند، و از حمایت نسبی شرق و غرب نیز برخوردار
هستند، ولی دقیقا بخاطر همین وابستگی هر از چندگاهی تنها به خاطر منافع
دوره ای اربابان آنها ، ملت کرد توان سنگین و کمر شکنی پرداخت میکند که
عدم موفقیت بارزانی در اعلان استقلال در شمال عراق ، شکست مفتضحانه
پ.ک.ک در جنگ خندقها در ترکیه و بر باد رفتن آرزوهای ی.پ.گ در شمال
سوریه نمونه های عینی آن میباشند.
پهلوی ها
سلطنت طلبان و بویژه رضا پهلوی با وجود اینکه به ظاهر مشمول حمایت همه
جانبه محافل استعماری بوده و جزئی از پروژه آنها محسوب می شوند ، ولی
هم پدر بزرگ و هم پدرش به عینه در مقاطعی خاص مورد معامله اربابان خود
قرار گرفته و خودش نیز چهل سالی است منتظر و در حسرت قدرت بسر میبرد.
مجاهدین خلق
مجاهدین نیز که در حال حاضر عنوان فرقه رجوی برای آنها لایق تر باشد ،
با آرمان فروشی و دگردیسی های پی در پی ایدئولوژیکی گمان کردند با استفاده
از لابیگری و قبول بندگی دولتهای استعماری به قدرت خواهند رسید ، اما قریب
به چهل سال است که صرف ا از جان اعضا مایه گذاشته اند و با وجود همه نوع
همکاری هنوز منتظرند تا منافع اربابان چه اقتضا نماید و حسب امر آنها چه
کنند!
فرقه دموکرات
تجربه خونین ۲۱ آذر نیز ثابت میکند که دلبستن به ارتباط استراتژیک با محافل
و دولتهای استعماری بی نتیجه بوده و یک جنبش موفق و سالم صرف ا میبایستی
به قدرت لایزال مردم و سازماندهی و مقاومت ملی – میهنی متکی باشد، و
قدرتهای جهانی تنها در صورت بر هم خوردن معادلات و برنامه ریزی هایشان
و بالاجبار سعی در همراهی با حرکت های آزادیبخش به امید باز ماندن روزنه
هایی جهت حفظ منافعشان خواهند داشت و لاغیر.
ب- وابستگی به رهبران و شخصیت محوری در جنبشها:
تجربه ثابت کرده که حتی اگر رهبرانی دلسوز آگاه و سازش ناپذیری رهبری
حرکتی را بر عهده گرفته و منافع مردم را با فدای جان خود پاسداری نمایند،
هیچ تضمینی برای ادامه راه آنها بعد از مرگ و یا ترور آنها وجود ندارد .
برای نمونه میتوان موارد ذیل را برشمرد:
– با مرگ ستارخان شاهد فروپاشی مجاهدان جان برکف بودیم.
– با مرگ میرزا کوچک خان ، نهضت جنگل تمام شده و خونهای هزاران
انسان مبارز به هدر رفت.
– با مرگ پیشه وری، فرقه دمکرات از هم پاشید و دهها هزار فدائی بدون
هدف و بلا تکلیف رها شدند و یا همانند باقیمانده به اصطلاح رهبران
فرقه بر علیه خواستهای ۲۱ آذر حرکت کرده و مطیع اوامر شوروی و
توده ای ها ولی در نوع تفکر ایرانگرا شدند.
– بامرگ مصدق ، نهضت ملی تکه پاره گردید و تا به امروز هم که می
بینیم هر کدام از بخشهای جدا شده خود را ادامه دهنده آن میدانند ، اما
در عمل، تمامی آنها محفل هایی بیش نیستند و صرف ا به عنوان باشگاهی
برای بازنشستگان سیاسی و سنی تبدیل شده اند.
– با مرگ ناصر ، ناصریزم قالب تهی کرد و صرفا در قالب عنوانی برای
بخشی از تاریخ مصر تبدیل شد .
– و…
حال باید پرسید از ادعای تعداد زیادی از افراد که در حرکت ملی بعنوان لیدر
و رهبر حرکت خود را مطرح می کنند ، بویژه آنکه هیچکدام نیز از حیث
صلاحیت های شخصی و کاریزماتیک در قد و اندازه نمونه های ذکر شده بالا
هم نیستند ، چه سودی عاید حرکت و ملت ستم کشیده ما خواهد شد؟
آیا براستی تجربه های عینی اشخاصی مثل محمد امین رسول زاده ، پیشه وری
و ائلچی بئی کافی نیست تا به جای قبول متدهای به جا مانده از دوران فئودالیته
، به سیستم سازی و تربیت کادرهای رهبری کننده حرکت بپردازیم و از شیوه
مطیع گرایی ، مرید پروری و بله قربان گویی فاصله بگیریم؟
آیا اصلا فکر کرده اید که چرا بر خلاف غرب که رهبرانش حدکثر برای ۲ دوره
مسئولیت و سکانداری اداره سیستم را داشته و سپس در هر دو حالت ،موفقیت
و یا شکست بی چون و چرا و بدون منت جای خود را به نیروی تازه نفس
دیگری میدهند و حتی جنسیت آنها بلحاظ نظم و تنسیق کامل برنامه های سیاسی
و اقتصادی کشورها هیچ تأثیری در روند امور ندارد و بواسطه همین نظم قاعده
مند سیاست مداران تنها مسئولیت اطلاع رسانی تصمیمات جمعی و ساختاری
را بر عهده دارند و نه بیشتر ولی در مناطق و جوامع عقب نگه داشته شده
عمدت ا احزاب و کشورها را با اشخاص شناخته و دعواها غالبا برای حفظ
موقعیت آنها رخ میدهد نه سرنوشت مردم و کشور؟
ج-متد مبارزه:
چندی پیش برخی از مهره های غیرمحسوس و بیرونی رژیم و به اصطلاح
اپوزیسیونش ، حرکت ملی و مردم قهرمان آزربایجان را با قتل عامی مشابه
۲۱ آذر ۱۳۲۶ تهدید کردند . ما با فکر و برنامه و اعمالمان ، باید به این
مزدوران و جنایتکاران و آن دسته که هنوز به فکر سازشکاری و بده بستان
با استعمارگران و یا اشغالگران مشغولند اعلان کنیم که:
– سازمانهای سیاسی و دلسوزان این حرکت با درس آموزی از تجارب ۲۱
آذر و نیز قتل عامهای دهه شصت ، با سازماندهی کاملا مخفی اینبار در
صورت وقوع جنگ آزادیبخش ، صرف ا موضعی تدافعی نداشته و محدود
به جغرافیای آزربایجان جنوبی نشده و هر محله و خیابان و شهرهای
کشور را که بیش از هر ملتی وجد وصف وطن برای ما می باشند ، در
راستای تأمین آمال و خواسته های ملت خویش به صحنه نبرد آزادیبخش
تبدیل خواهند ساخت.
– مزدوران رژیم مطمئن باشند که اگر چند نفوذی مجاهدین توانست در دهه
شصت ضربات خردکننده ای را به رژیم تحمیل نماید ، بی شک گستردگی
و نفوذ ما ضربات نه خردکننده ! بلکه تمام کننده ای را بر پیکر آنها وارد
خواهد ساخت ، به طوری که قبل از رسیدن به تبریز در همانجایی که
قصد حرکت را دارند، زمین گیر خواهند شد.
– اینبار با همکاری و همیاری ملتها که استارت آن در قیام خونین آبان زده
شده نه رژیم حاضر و نه هیچ فرمت دیگری از آن فرصت جابجائی و
بسیج مزدوران برای سرکوب ملتها را نخواهند داشت.
– با تشکیل تیمهای مقاومت و آمادگی برای قیام مسلحانه و همگانی و با
هدف تسخیر لانه های فساد و تباهی و کنترل محله ، خیابان و شهرها به
احد الناسی اجازه شرارت ، تعدی و تجاوز را نداده و در صورت مواجهه
شدن با تعرض و حمله تمامیت خواهان ،چنان درسی به رژیم و
مزدورانشان ، همانند آنا تومریس و حتی بزرگتر از آن خواهند داد که
عبرتی برای سایر اشغالگران باشد.
– به جای دلخوشی به وعده و وعیدهای دول و سازمانهای خارجی که اصلا
هیچ الطفاتی به درد مردمان ما ندارند ، تنها با درس آموزی از تجارب
تلخ تاریخی ، با اتحاد و همکاری و بسط همبستگی ملی با هم و کمک و
حمایت ملتمان ، همچون مشتی فولادین و تنی واحد با اشغالگران و
توسعه طلبان و حامیان خارجی آنها مقابله و راه رهائیمان را خودمان
باز خواهیم کرد.
بی تردید تنها راه رهائی واقعی و استقلال سیاسی ، نظامی و فرهنگی حقیقی
تنها با پیوند ناگسستنی با ملتمان محقق و شدنی است ولا غیر.
جاودان باد، راه و خاطره شهدای قهرمان ۲۱ آذر!
پیش به سوی تشکیل جمهوری دمکراتیک آزربایجان جنوبی!

کمیته مرکزی
تشکیلات راه ملی آزربایجان جنوبی )میللی یول(
۲۱ آذر ۱۳98