ضرب المثلی داریم که می گوید «آب زلال نمی شود مگر اینکه قبلا گل آلود شود.»*1 مرگ قاسم سلیمانی نیز به روایت این ضرب المثل نقطه عطفی در بازتعریف و تحلیل شفاف روابط و مناسبات سیاسی دشمنان ملل تحت سلطه و اشغال می باشد. در عین حال هوشیاری بسیاری بالای فعالان سیاسی-ملی آزربایجان جنوبی در این زمینه یک ضرورت غیر قابل اغماض و غیر قابل چشم پوشی است.
چهل سال قبل وقتی ژاندارم مورد حمایت شرق و غرب بواسطه قیام ملت ها ناگزیر به زباله دانی تاریخ افکنده می شد، قدرتها و دولتهای استعماری که از قبل احتمال چنان روزی را می دادند با استفاده از تمامی امکانات و بویژه مدیاهای وابسته خویش دست به آلترناتیو سازی زدند و نمایشاتی در نوفل لوشاتو تدارک دیدند و با علم کردن روح الله خمینی بعنوان رهبری روحانی و پیشوا و پیش قراول گفتمانی نو در منطقه یعنی اسلام سیاسی، مبارزه با غرب و شرق و بویژه اسرائیل و وحدت مسلمانان جهان ، با ظاهری ضد امپریالیستی و باطنی تماما وابسته به امپریالیسم، در زندانی بنام ایران پا به عرصه سیاست منطقه و جهان گذاشت.
دولت های استعماری با سر کار آوردن این رژیم وابسته و به اصطلاح اسلامی خود*2 اهداف متفاوتی را تعقیب می کردند :
الف: تسویه عناصر واقعا ضد امپریالیست موجود در بین نیروهای انقلابی و تبدیل اپوزیسیونها در آینده به حامیان و کاسه لیسان امپریالیسم.
ب- ایجاد درگیری و اختلاف در بین دولتهای اسلامی.
ج- سردر گمی و اختلاف در بین دولتهای عربی و به فراموشی سپردن مشکلات مردم فلسطین.
د- ادامه سیاستهای قبلی دیکته شده به رژیم پهلوی در مورد نفی ملتهای غیر فارس و آسیمیلاسیون آنها در پوششی دیگر و بتوسط رژیمی متکی بر روحانیون و قشرهای مذهبی .
ه- ادامه حمایت از احزاب وابسته کردی که رژیم پهلوی در راستای سیاستهای استراتژیکی نظام سلطه جهانی ، از آنها حمایت میکرد.
البته در قبال این خوش خدمتی ها ، وعده هایی نیز به سرکردگان رژیم داده بودند که ذکر چند مورد از آنها خالی از لطف نیست:
1- مساعدت در تثبیت رژیم و تبدیل آن به یک قدرت منطقه ای.
2- رهبری جهان اسلام با کنترل و مهندسی دولتهای استعماری.
3- در صورت شکست کنترل تمامی مسلمانان ، هدایت و رهبری شیعیان .
4- قدرت یابی اقتصادی ، سیاسی و نظامی ، و سپس آغاز گرایشات پان فارسیسم وباستانگرائی در ایران.
بر اساس همین بده بستان های مخفی بود که دیدیم در جنگ بین تهران و بغداد ، که به ظاهر همه دول سلطه گر از حزب حاکم بعث در عراق حمایت و پشتیبانی میکردند ! نه تنها تدریجا جهان عرب دچار انشقاق و چند دستگی شد ، بلکه به مرور مسئله فلسطین هم به بوته فراموشی سپرده شد و از لیست اولویت های سیاسی-اجتماعی منطقه خارج گردید.
در اواخر جنگ دلخواسته رژیم که خمینی بی شرمانه از آن بعنوان «هدیه و نعمت الهی» یاد می کرد ! حاکمیتی که جام زهر را نوش جان کرده و تن به شکست داده بود ، بلافاصله با مداخله معجزه آسای دول استعماری و به سقوط کشاندن دولت عراق و اشغال آن نه تنها شکست جمهوری اسلامی را به پیروزی مبدل ساخت و اصلی ترین دشمن پروژه ملایان را از میان بردند ، بلکه با چراغ سبزشان عراق را به صورتی موقت حیاط خلوت رژیم ساختند تا آن کشور را در ظاهر به مستعمره خود تبدیل کند و در حقیقت زمینه برای مداخله عملی تر در پروژه نظام سلطه برای نابودسازی سوریه را داشته باشد!
اگر ما مداخلات ایران در سوریه ، یمن، بحرین ، لبنان ، فلسطین و حتی نفوذ در ترکیه و آزربایجان شمالی را که با سکوت و رضایتمندی دولتهای استعماری صورت گرفته است ، نیز اضافه کنیم، متوجه میگردیم که هدف قدرتهای سلطه گر تبدیل رژیم تهران به یک قدرت منطقه ای و هدایت و کنترل و هماهنگی با آن برای اجرای دیگر پروژه های استعماری در منطقه بوده است تا در صحنه جهانی نیز آنها کماکان نقش کارآکترهای خوب و ناجی گرانه را بازی کنند و الا هر کدام از این مداخلات میتوانست تبعات زیادی و منجمله دخالت سازمان ملل را بر علیه رژیم به همراه داشته باشد . چرا که تقریبا تمام کسانی که به امور حقوق بین الملل آشنایی اندکی دارند می دانند که رسما دخالت در حق حاکمیت دولتها و تربیت و حمایت احزاب و جریانات بنیادگرا و تروریست یک تخلف و بزه بین المللی بوده و قدرتهای جهانی که کنترل اصلی در اداره «سازمان ملل متحد» یا بهتر است نام حقیقی آن را بگوییم «باشگاه جهانی دولتها» دارند هم می دانستند و هم می توانستند آن را متوقف و ملزم به تعهدات بین المللی و حقوق بشری نمایند و حتی در صورت استنکاف که اظهر من الشمس است ، آن را با راهکارهای عملی و قانونی لازم مضمحل و نابود سازند.
واقعیت امید بخش این است که برنامه های دولتها و قدرتهای سلطه گر همیشه مطابق میل آنها با موفقیت اجرایی نمی گردد و در خصوص این رژیم نیز مقاومت ملتها و قیام آنها بر علیه سیاستهای مداخله گرانه رژیم ، طرح و پروژه دولتهای استعماری را تا حدود زیادی برهم زد و باعث تحمیل هزینه های اقتصادی ، سیاسی و نظامی فراوانی گردید. ناکامی حوثی ها در یمن ، عدم موفقیت شیعیان وابسته در بحرین ، مقاومت مبارزان سوریه در مقابل جنایات اسد و نیز به بن بست رسیدن طرح کاملا هدایت شده ای بنام داعش و مداخله به موقع ترکیه در شمال سوریه و عدم همراهی مرجعیت شیعه در عراق با سیاستهای رژیم و قیام جوانان شیعه عراقی و همراهی تمامی آحاد مردم بر علیه توسعه طلبی رژیم و… باعث گردید تا به صورت یک طرفه یا با توافق فیمابین اربابان و مهره های مربوطه رژیم ، تغییرات اساسی در اجرای پروژه بوجود آورند. این تغییرات در مواردی نامحسوس و در مواردی هم محسوس و در مواردی هم عینی و شفاف و حتی حیرت آور است. مرگ سلیمانی یا قطع دست وی و نمایش آن بعنوان سند مرگ وی ! نیز در زمره همین تغییر حیرت آور سیاستهای سلطه گرانه طبقه بندی می شود.
کشته شدن سلیمانی دقیقا در راستای امر به تغییر سیاستهای آتی رژیم در منطقه صورت گرفت ، یعنی اعلام رسمی پایان توسعه طلبی و عقب نشینی رژیم به درون جغرافیائی بنام ایران. چرا که اگر حمله به دو آسمانخراش در نیویورک باعث تغییر سیاست جهانی و منطقه ای امریکا گشت ، بی تردید کشته شدن سلیمانی هم تغییرات اساسی در سیاستهای مداخله جویانه رژیم را سبب میگردد.
حال باید دید «در پشت پرده این قتل سیاسی چه اهدافی نهفته است و و سود و ضررهای آن برای حرکت آزادیبخش ملی آزربایجان جنوبی چیست؟»
در تاریخ ، قتلهای سیاسی فراوانی را میتوان نام برد که همگی با هدفهای خاصی انجام و در برخی موارد باعث تغییرات بنیادین در آن کشور و حتی جهان شده اند.
در زندانی بنام ایران نیز در دوران حاکمیت 40 ساله رژیم دهها قتل و کشتار سیاسی هدفمند بوقوع پیوسته که از مهمترین آنها می توان به انفجار دفتر حزب جمهوری اسلامی و کشته شدن بهشتی و نیز لو رفتن خانه تیمی موسی خیابانی و کشته شدن وی و همراهان او اشاره کرد.
بر کسی پوشیده نیست که بهشتی به دلیل ارتباطات، قدرت مدیریتی و نیز سواد حوزه ای و دانشگاهی ، شخصی بود که حتی در دوران حیات خمینی نیز مغز متفکر رژیم بود و ادامه حیاتش به دلیل قابلیتها و طرز فکر متفاوتش با رفسنجانی به عنوان مهره مورد قبول تمامی دولتهای استعماری ، مضر شناخته شده و با برنامه ریزی پیچیده و کاملا کنترل شده به دست مجاهدین خلق از میان برداشته شد.*3 جالب آنکه رفسنجانی به طور معجزه آسایی !!؟؟ از آن انفجار جان سالم بدر برد تا سیاستهای دیکته شده ارباب سلطه را بعدها بدون مزاحمت اجرا نماید.
در شناسایی و کشته شدن موسی خیابانی و اشرف ربیعی نیز هر چند که کشتار اینبار بدست نیروهای امنیتی رژیم انجام گرفت ، ولی بخش کنترل شده عملیات کاملا محرز بود . چرا که باز هم طبق روال داستانهای عامه پسند از آن تله مهدی ابریشم چی و مریم قجر عضدانلو به طور معجزه آسایی !!؟؟ جان سالم بدر بردند تا بعدها بازیگران اصلی انقلاب ایدئولوژیکی یا بهتر است بگوییم دگردیسی هویتی مجاهدین و گرایش سازمان به غرب و بویژه امریکا سردمدار امپریالیسم جهانی گردند!
حداقل برابر اسنادی که تا کنون فاش شده است و حدود چهار ماه پیش از ماجرای قتل سلیمانی چند نفر از وابستگان رژیم در محفل های نه چندان مخفی خویش به صراحت از آن پرده برداشته اند ، چندی پیش دولت ایالات متحده امریکا بعنوان پیش شرط مذاکره خواهان آن شده که رژیم قاسم سلیمانی را تحویل دهد . هر چند این در خواست به ظاهر جدی گرفته نشده و یا در جریان اجرا به دلایلی متوقف مانده است*4 ، اما در همان راستا قطعا اقداماتی صورت پذیرفته است از جمله اقدامات دولت روحانی برای محدود کردن حوضه عمل سپاه قدس که با دخالت خامنه ای و اعطای نشان ذوالفقار به سلیمانی ظاهرا به فراموشی سپرده شده بود .
اما با تمام این اوصاف «معامله بزرگ» برابر برنامه انجام شد و ترامپ از طریق دبیرخانه توییتری اش چارچوب مسئله را برای همگان ترسیم و ابلاغ نمود.
کلیت رژیم به اندازه کافی ترسیده است و حتی خامنه ای اشکهایش جاری شد ، همانطور که بمب افکنهای امریکایی با ترکانیدن بمب صوتی بالای سر ژنرال دوستم کاری کردند که او التماس کنان از زلمی خلیلزاد گلایه کند و دنبال راه حلی باشد! و همانطور که ترامپ چراغ سبز نشان می دهد ، بی شک رژیم با چند عملیات به ظاهر پر صدا بر علیه امریکا و متقابلا چند فقره بمباران مواضع سپاه و مزدورانش توسط ارتش امریکا با مداخله دولتهای میانجی تفاهم نامه ای امضا خواهد شد که ظاهرا برای طرفین برد – برد بحساب خواهد آمد.
حتی شاید برای اجرای قسمتی از نمایش، مکان فرهنگی! مناسبی در داخل خاک امریکا در نظر گرفته شده باشد و در حالی که لشگر هوابرد 82 امریکا موسوم به «لشگر شیطان» در خاورمیانه اردو می زند ، «لشگر اجنه» تحت فرمان رژیم جنایت پیشه منتقم بالله تهران ، هم اکنون در تدارک رد شدن از اقیانوس آرام و نهایتا انجام عملیات استشهادی در خاک امریکا با کمک امدادهای غیبی هستند.
امریکا همانند ماجرای کشتن بن لادن و ابوبکر بغدادی ، در حال حاضر نیز با کشتن قاسم سلیمانی چنین تبلیغ میکند که توانسته سردمداران گروههای تروریستی را مجازات نماید و از سویی دیگر عملا با مشروع دانستن جوابدهی رژیم و قطعی دانستن اقدامات انتقام جویانه اما محدود ! با حمله به مواضع امریکا در چند نقطه، به رژیم و مزدورانش امید میدهد که کماکان بر سر کار خواهند ماند و حتی زمینه سازی می کند که رژیم با نمایش انتقام به نیروهای وابسته اش اثبات کند حتی به حدی از قدرت رسیده که به انتقام گیری از ابرقدرت بلامنازع جهان یعنی امریکا بر می خیزد!
ما با عنایت به شناختی که از ذات بینشی اربابان سلطه گر رژیم داریم، می دانیم که در پس این شو و سناریوی طراحی شده، تغییر تاکتیکهای دولتهای استعماری و مزدوران منطقه ای آن را شاهد خواهیم بود .
سوالی که در این مرحله مطرح می شود این است که «این تغییرات چه میتواند باشد؟ و انواع فرضیات و ترتیب و اولویت این تغییرات یا اصلاحات چگونه می تواند باشد؟»
الف- حفظ رژیم با همین ساختار : در چنین حالتی با تغییر و جابجایی در تمامی ارگانهای رژیم مواجهه و رژیم با تفویض مأموریت جدیدی به «رئیسی» سرکرده جدید و جنایت پیشه دستگاه قضایی خود ، در طی اقدامی نمایشی و پر سرو صدا ، تنی چند از سران کنونی نظام ، از ملا تا فرماندهان سپاه، تکنوکراتها ، نمایندگان مجلس و نیز سرمایه داران را به جرم خیانت و جاسوسی دستگیر و اعدام نماید و چنین وانمود گردد که تنها آن اشخاص عامل تمامی مصائب و مشکلات و شکستهای اقتصادی ، سیاسی، فرهنگی بوده و به عنوان ستون پنجم دشمن عمل می کرده اند که به لطف خدا و درایت سربازان گمنام امام زمان دستگیر و اعدام شدند و از این پس همه مشکلات توسط مسئولین جدید در کوتاه مدت رفع میگردد! طبعا در این مرحله رژیم برخی محدودیتهای اجتماعی را هم بر میدارد تا واقعی بودن ادعاهایش را نشان دهد.
ب- استفاده از آس بازی خود «میر حسین موسوی»: با آزادی موسوی و تجمع مزدورانی همانند خاتمی در داخل و صادراتی های رژیم به غرب در پیرامون وی و تشکیل دولت ملی! با وعده های دهن پرکن دوری از صدور انقلاب ، تنش زدایی بین المللی و منطقه ای ، توجه به زنان و جوانان و ملتها و… تا سالها از سرنگونی و مجازات نجات پیدا کرده و بتواند با خریدن زمان روحیه انقلابی و رادیکال مردم و بویژه زنان ، جوانان و ملیتها را بر علیه رژیم کاهش دهد .
اما این سناریو چون میزان کنترل رژیم را در موارد ممکن است به صفر تقلیل بدهد و با هوشیاری و قیام عمومی مردم با شکست مواجهه و منتهی به سرنگونی کامل رژیم گردد ، بی شک دولتهای استعماری برنامه هایی دارند که با بکار گیری آلترناتیوهای دیگرشان بسته به شرایط آن دوران وارد میدان شده و جهت انحراف انقلاب و رهائی واقعی ملتها از آنها استفاده کنند که به ذکر دو نمونه بارز آن در اینجا اکتفا می گردد.
1-استفاده از عناصر و عوامل درون حاکمیت : از طریق ارتباط با بخشی از مخالفان و فرماندهان ارتش ، سپاه و تنی چند از مسئولان درجه دوم رژیم در داخل کشور و ترغیب آنان به همکاری با خارج وانجام به اصطلاح کودتا بر علیه خامنه ای، که این کار علاوه بر رضایت کوتاه مدت مردم ، سپاه و بدنه اصلی رژیم را نیز حفظ و در آینده با همکاری نیروهای ایرانگرای وارداتی خط پان ایرانیسم اینبار نه با ماسک شیعه گری که بنام ایرانگرائی ادامه خواهد یافت . با این راهکار بهبود نسبی اقتصاد و برداشتن محدودیتهای اجتماعی میتواند تا مدتی چهره واقعی بازیگران این سناریو را از دید مردم پنهان دارد.
2-استفاده از عناصر و عوامل خارج از حاکمیت: با انجام حملات نظامی و فلج کردن اقتصاد کشور از یک سو و از سوئی با استفاده از مدیاهای آماده و تحلیلگران خریداری شده ، سلطنت طلبان و یا مجاهدین را به عنوان محرک و رهبر قیام معرفی و با قبول و حمایت از آنها ، با تغییر سمت و هدف اعتراضات و خواستهای مردمی حاکمیت جایگزین را ایجاد بکنند. در چنین حالتی طبعا دوباره با برقراری ارتباط با غرب و دولتهای منطقه ، و نیز گشایش نسبی اقتصادی وتزریق دلار و اجناس به بازار چنین وانمود خواهد گردید که همه چیز بر وقف مراد مردم بوده و با سرنگونی حاکمیت مشکل اساسی که همانا اشغالگری و تفکر ایرانشهری است رفع گردیده است!
با تفاصیلی که رفت و احتمالاتی که بیان گردید، تشکیلات راه ملی مشخصا در رابطه با خلق دربند آزربایجان جنوبی و عمومیتا در رابطه با تمامی ملل تحت ستم و استعمار در این جغرافیا به دنبال تبیین تدبیرهای مفید برای ایفاء حقوق ذاتی و طبیعی و بشری آنها است و بر آن هست تا مشخص نماید که، «راه حل حرکتهای آزادیبخش ملتها در قبال چنین سناریوهایی چه میتواند و باید باشد؟»
فرض نخست: در صورت ادامه حاکمیت کنونی با انجام تصفیه ای داخلی و خونین برای جلب اعتماد مردم و در نهایت در صورت گرفتن اجازه ادامه سلطه خود ، رژیم بی تردید با عزم جزم و با تکیه بر نیروهای سرکوب آماده ای که دارد و سریعا آنها را از کشورهای دیگر تخلیه و در داخل مستقر خواهد کرد ، حتی همین الان شاهد هستیم که جنازه مزدوران خارجی اش را هم که همراه با سلیمانی در عراق کشته شده اند به داخل منتقل نموده و به صورت نمادین با تشییع و نهایتا خاکسپاری آنها، تابعیت آتی آنها را به همه گوشزد می نماید ، تلاش خواهد کرد تا کانونهای مخالف خود را به لحاظ فیزیکی حذف و یا با استفاده از نفوذیهایش آنها را به انحراف بکشد و فعالان صادق و مصمم و غیر سازشکار را هم با ترور شخصیتی بی اثر گرداند.
که طبعا در این راستا پخش اعترافات ، و جعل اسناد و اختلاف افکنی در بین فعالان با شدت و حدتی به مراتب بیشتر از الان ادامه خواهد یافت .
قطعا در این روند ، جریانات ، تشکیلات و احزابی که با شناخت ماهیت رژیم به فعالیت مخفی پرداخته و به کادر سازی و آمادگی برای قیام روی آورده اند پیروز میدان و عناصری که با عدم شناخت ماهیت رژیم به سازماندهی علنی پرداخته اند دچار ضربه خواهند شد. علت فعالیتهای پنهان و حتی علنی رژیم برای کشف راز و رمز و چگونگی ترکیب نیروهای منتسب به تشکیلاتها از این حیث کاملا معنا دار است و لزوم هوشیاری فعالین سیاسی و تشکیلاتها و هواداران را بیشتر از پیش طلب می کند.
حتی در صورت بکار گیری موسوی و ادامه حیات رژیم با ژانر طائفه اصلاحاتچی رژیم ، طبعا تشکیلاتهای علنی موجود با مشکل جذب مخاطب مواجهه شده و بالاجبار یا به دنباله روی از موسوی ، یعنی تکرار سناریوی انقلاب بهمن، به اصطلاح کار عقلانی کرده و به شکل تاکتیکی به عقب نشینی میپردازند و یا با عجله راه مبارزه و مخالفت را پیش میگیرند که در صورت مقابله رژیم قطعا ضربات جبران ناپذیری به فعالان شناخته شده وارد میگردد و با توجه به اقدامات عوامفریبانه و پوپولیستی که در زمینه آزادیهای شخصی و وعده گشایش اقتصادی خواهند داشت ، امکان حمایت قوی مردمی از این جریانهای مبارز نیز متصور نخواهد بود.
فرض دوم : در صورت همکاری از درون و ترتیب دادن کودتایی نظامی با همراهی بخشی از نیروهای مستقر در خارج ، همانطوری که پیشتر توضیح داده شده است، بی تردید این عناصر جهت مشروعیت بخشی به کودتا با توسل به امتیاز دهی بیشتر به دولتهای استعماری از یک سو و برداشتن برخی محدودیتهای اجتماعی و صد البته اصلاح ظاهری اقتصاد و معیشت مردم بر آمده و سپس بنا به ماهیت کاملا نژادپرستانه و ایرانگرایانه، اینبار با شدت و حدت بیشتری با فعالان سیاسی-ملی برخورد و با انتساب آنها به رژیم کنونی! که متأسفانه با عنایت به ارسال پیامهای تسلیت که از سوی برخی فعال نمایان بارز است و در آتیه مدرک قابل قبولی دال بر همکاری آنها با رژیم ساقط شده است و یا ارتباط بقیه با دولتهای خارجی و ارتباط دادن آن به همکاری غیر مستقیم با رژیم و… میتواند بهانه حمله به حرکتهای آزادیبخش ملی را بدست آورد. طبعا عناصر و تشکیلاتهای علنی در چنین دوره ای با ضرباتی مشابه سالهای 60 تا 62 مواجهه میگردند و حتی امکان تعقیب رهبران آنها در خارج نیز با جعل سند و اتهام همکاری با رژیم و سرویسهای امنیتی ممکن خواهد بود.
فرض سوم: در صورت بهانه قرار دادن اقدامات انتقام جویانه آتی رژیم که انجام آن هم اصلا بعید نیست ، و ترتیب دادن حمله خارجی و قدرت یابی مجاهدین و سلطنت طلبان با حمایتهای دولتهای استعماری، در حالی که مردم گمان خواهند کرد که از شر رژیم و تمام فشارهای آن رهائی یافته اند ! و به تصور اینکه با کمک دولتهای خارجی تمامی مشکلات کشور اعم از اقتصادی ، سیاسی ، فرهنگی و… حل خواهد شد! در کوتاه مدت توان تشخیص ماهیت سناریوی اجرا شده و گردانندگان انتصابی را نخواهند داشت و به اصطلاح گوش شنوایی در مقابل فعالان حرکتهای آزادیبخش ملی که آنها را دعوت به ادامه مبارزه میکنند نخواهند داشت. در این وضعیت طبعا با سیاستهای دولت جدید و ایجاد فضای به اصطلاح آشتی ملی و همه با هم!! از یک سو قدرت مانور تشکیلاتها و فعالان علنی را از آنها گرفته و از سوی دیگر با پرونده سازی به حذف تدریجی آنها طی برنامه ای میان مدت اقدام خواهند کرد. طبعا در چنین حالتی «فقط تشکیلاتهای زیرزمینی دارای ایدئولوژی و کادرهای مسلح به تئوری آزادیبخشی امکان بقا و ادامه مبارزه را خواهند داشت.»
«برای آنکه مجبور به قبول چنین رخدادها یی نشویم چه باید بکنیم؟»
ما باید با کنار گذاشتن تمامی اختلافاتی که به وحدت استراتژیکی فعالان ملی و منافع ملی ما ضربه میزند، با درایت و دوراندیشی حول استقلال آزربایجان گردهم آمده و با بازسازی ساختار ارزشمند و تاریخی مبارزان و آزادیخواهان آزربایجان موسوم به «مرکز غیبی» و کمیته های زیر مجموعه آن *5 همانند دوران مشروطیت به تدوین استراتژی و تاکتیکهای مبارزاتی جهت خنثی سازی توطئه دشمنانمان اقدام و با مدیریت متمرکز و شیوه های متفاوت اجرایی محلی، خود را برای هر نوع سناریویی آماده سازیم. همکاری و خوش خدمتی به کشورهای استعماری و تایید و حمایت از سیاستهای نظامی گرایانه ، تجاوزگرانه و تروریستی و تمایل به حرکت در مسیر انتخابی آنها هیچ نتیجه و ثمری جز خیانت و به هدر دادن جان و مال مردم ما نخواهد داشت و حتی در صورت موفقیت طرحهای آنها ، زیر مجموعه سازمان و یا سازمانهای مزدور فارسی خواهیم شد که در دشمنی با ملل غیر فارس دانش آموخته دولتهایی هستند که شاه و شیخ را پرورش داده اند !
«تشکیلات راه ملی» در روند مبارزه به یک اصل و اساس و قدرت باور دارد و آن ملت تورک آزادیخواه آزربایجان جنوبی است . باورمندی به میلیونها تورک آزربایجانی که در قیامهای 1 خرداد، 18 آبان و حماسه های استادیوم سهند و قلعه بابک و… قهرمانانه درخشیدند و در اینده نیز با کمک مبارزان پیشرو ملت ، با شناخت ماهیت رژیم ، اپوزیسیونش و دولتهای استعماری و سازماندهی مخفی و علنی با درک واقعیتها و تدوین متدهای مبارزه در هر شرایط و در همه حال بی تردید راه نجات خود و دیگر ملتهای اسیر در زندانی بنام ایران را قطعا طی خواهند کرد و به این اسارت ننگین پایانی خواهند نوشت.
فراموش نکنید ما بعنوان ملت تورک ، قهرمانان و سمبلهایی داریم که بر خلاف سازشکاران و ماکیاولیستهای خود عاقل پندار با وجود آگاهی از تجمع حداکثری دولتهای استعماری و برتری نظامی و… آنها و اطلاع از ضعف و کمبودهای خود ، تنها با اعتقاد و ایمان و اتکاء به ملت و مدیریت صحیح خویش توانستند در چاناق قلعه چنان درسی به اشغالگران بدهند که با گذشت سالیان هنوز نیز با یاد آوری آن ، دشمنان ملت تورک سرتعظیم در مقابل ملت تورک و رهبر معنویشان «آتاتورک» فرود می آورند. فراموش نکنیم بدون تشکیل کشوری دمکراتیک و بر اساس احترام به حقوق شهروندان و پولورالیزم سیاسی با نیت خودگردانی مردمی، نه تنها امکان تحقق اهدافمان را نخواهیم داشت ، بلکه خود به عامل ادامه اشغال سرزمین و غارت منابع و قتل عام فرهنگی ملت خویش تبدیل خواهیم شد.
«تشکیلات راه ملی» انتظار دارد: «همه مثل سربازی شجاع و با ایمان، به تمام وسوسه هایی که در طی طریق مبارزه ، بر آنها عارض می شود پشت پا بزنند و هرگز هوادار و مجری سیاستهای رژیم نشوند و با قاطعیت تمام بر علیه تمام جنایتکاران و جنایت های رژیم موضع بگیرد و از دستور انجام هر جنایتی سر باز زنند.»
امروز با گرامیداشت سالگرد مرگ پر افتخار «بابک» فدایی راستین ملت آزربایجان ، و به تأسی از آن رهبر تاریخی ملت تورک آزربایجان جنوبی ، با فریادی رسا اعلام می داریم که «ما تنها به خود و ملتمان باورداشته و دفاع از شرف و ناموس و هویت و سرزمین و آب و خاک ملت خویش را هرگز با ترازوی مصلحت نمی سنجیم و فدایی شدن را یگانه راه بر هم زدن تمامی توطئه ها میدانیم. اگر به این راه و رسم ایمان دارید ، بگذارید نوکران و سرسپردگان رژیم مرثیه سرایی کنند و پای کوبان در این سرزمین غم زده مرده گردانی کنند و خوش باشند، و شما تنها به این فکر کنید که چگونه می توانید بعنوان فدایی و مبارزی آزربایجانی به ما بپیوندید.»
کمیته مرکزی
تشکیلات راه ملی آزربایجان جنوبی
(ملی یول)
17 /10/1398 – 7 اوجاق 2019
پاورقی:
1 2 3 4 5
1) سو بولانماسا دورالماز.
2) پس از چهار دهه اسناد رسمی این نقشه به حکایت خاطرات ابراهیم یزدی و ژیسکادین و اسناد منشره وزارت خارجه ایالات متحده امریکا فاش گردیده است و حتی اقرار رسمی رژیم در روزنامه تئوریک رژیم یعنی کیهان و خبرگزاری فارس مجری سیاست های پاسداران رژیم
3) همین تقابل شخصیتی میان محمد باقر صدر و روح الله خمینی چند سال قبل از آن باعث شده بود که معمر قذافی حسب دستور اربابان صدر و خواهرش را بی صدا خفه کند و جاده صاف کن ظهور خمینی گردد.
4) پیشنهاد دول سلطه گر دقیقا همان دستور تلقی می شود و استفاده از واژه پیشنهاد به منظور حفظ ظواهر امر است !
5) در اینجا از ذکر علنی تفاصیل این پروژه و اقدامات مقدماتی که برای اینکار صورت گرفته است جدا معذور هستیم.
www.milliyol.org