علم بر این باور است که انسان موجودی اجتماعی است، یعنی تکامل انسان در اجتماعی بودن آن امکان پذیر میباشد و تکامل اجتماع نیازمند انسانهائی است که می اندیشند .
انسان در مسیر تکامل فیزیکی خود از ۵ مرحله عبور میکند( کودکی ، نوجوانی، جوانی ، میانسالی و پیری) عموما دوران کودکی و نوجوانی در آموزش و یادگیری گذشته و دوران پیری به دلیل مشکلات جسمی عمدتا به درمان و استراحت و یا به حضور و آرامیدن و آرامش سپری میگردد. اما دوره جوانی و میانسالی به دلیل داشتن توان بالای جسمی و اندوختن علم و تجربه پرثمرترین دوران زندگی انسان میباشد. هرچند در دوران میانسالی به لحاظ کسب تجربه، انسانها منطقی تر و به عبارتی پخته تر بشمار می روند و این امر مطلوبی است ، اما شور و شوق و روحیه عصیان و نو آوری در جوانان، موتور متحرک اجتماع بوده و اگر این مرحله و شوق تغییر در جوانان را از انسان و بطبع از جامعه بگیریم ، جوامع عمدتا واپسگرا ، رفورمیست و در یک کلام ،از چرخه تکامل و نو آوری بدور می افتد.
به همین علت است که جوانان را آینده ساز و عنصر اصلی جامعه دانسته و دولتهای دمکراتیک و دوراندیش برای آن برنامه ریزی میکنند. زیرا بدون داشتن جامعه ای جوان، تحصیل کرده ، سالم ، پرنشاط ، وطن پرست و آشنا به مسائل سیاسی، امید به داشتن آینده ای روشن و جامعه ای مدرن ، که در آن امنیت ، رفاه و عدالت اجتماعی بر قرار گردد، غیر ممکن میباشد.
متاسفانه در زندانی بنام ایران به دلیل سیاستهای ارتجاعی- راسیستی و نیز داشتن استراتژی استیلا گرایانه ، جوانان بیش از آنکه آینده سازان جامعه قلمداد شوند ، سربازان و جنگجویانی هستند که جهت اجرائی کردن اهداف اربابان، میبایستی از توان و انرژی و شور جوانی آنها سوء استفاده گردد.
در حالی که بسیاری از کشورها به دلیل نداشتن نیروی جوان با مشکل مواجه شده و با برنامه ریزی و تدوین استراتژی در صدد جبران آن به هر قیمت میباشند،( حتی با تشویق مهاجرت ) متاسفانه رژیم با پیش گرفتن سیاستهای ارتجاعی – راسیستی امید به زندگی و آینده را به حدی کاهش و ناامیدی و نهلیسم را به سطحی رسانده که امروزه میل به ماندن در جغرافیائی بنام ایران ، بکلی از میان رفته و اگر موانع حقوقی و قانونی مانع نمی شد، بی شک اکثر جوانان برای یافتن زندگی و آینده ای بهتر مهاجرت را بر می گزیدند ، «خروج نخبگان و مدال آوران المپیادهای علمی و دیگر دانشجویانی که امکان سفر به دیگر کشورها را داشتند ، به فاجعه ای تبدیل شده که حتی صدای مزدوران خود رژیم را نیز در آورده به طوری که زندانی بنام ایران در صدر کشورهائی قرار گرفته که در آن نه جذب که فرار مغزها در آن رواج دارد».
و درست بر خلاف کشورهای مدرن و دمکراتیک که برای جوانان به عنوان آینده سازان برنامه ریزی میکنند ،ارمغان چهل سال حاکمیت «ارتجاع- راسیست» چالش های روانی، اجتماعی، سیاسی ، فرهنگی ونیز بیکاری، عدم اعتماد به خود و آینده، اعتیاد به مواد مخدر، مشکلات جنسی ،فقر و بحران های هویتی و…. بوده است. مشکلی که در فردای رهائی آزربایجان جنوبی میبایستی حل و جبران آن به یکی از اصلی ترین اولویتهای دولت نو پا تبدیل گردد.
امروزه جامعه شناسان و دیگر اندیشمندان بر این باورند که عقب ماندگی و رشد یک جامعه ارتباط مستقیمی با تعریف جایگاه جوانان در آن دارد. به عبارتی جوامعی که برای رشد و شکوفائی استعدادهای جوانان و بویژه نو گرائی آنان برنامه و آنان را در تمامی سطوح مدیریتی بکار گرفته اند موفق تر و جوامعی که نقش و جایگاه آنها را نادیده و یا در استفاده از آنها دچار واپسگرائی شده اند به همین میزان از گردونه ترقی و تکامل عقب مانده اند.
قبل از آنکه به نقش و جایگاه جوانان در جنبش های سیاسی و بویژه جنبش ضد آپارتاید در آزربایجان جنوبی بپردازیم ، لازم میدانیم کمی در مورد عللی که باعث میگردد در هر دوره ای جوانان با مشکلات و رویدادها و چالشهای پیش روی، رفتار متفاوتی داشته باشند بپردازیم. زیرا گاه شنیده می شود که مثلا جوانان و جنبش های دانشجوئی دهه چهل و یا شصت با جوانان و جنبش های امروزی به لحاظ کمی و کیفی متفاوت میباشد.
در حالی که عده ای با حسرت از آن دوران یاد و امروزی ها را نقد میکنند، هستند کسانی که کاملا بر عکس فکر کرده و جنبش های امروزی را حرکتهائی موفق میدانند، حتی در این نقد کسانی یافت می شوند که تمامی ناکامیها و عقب ماندگی جامعه و تسلط ارتجاع را نتیجه رفتار و کردار نسل جوان و تحصیل کرده آن دوران میدانند!؟
شکی نیست که جوانان و جنبش های دانشجوئی در هر دوران تحت تاثیر:
– قطب بندی هایی جهانی!
– ایدئولوژیهای رایج آن دوران!
– سیستمهای تعلیم و تربیت جامعه خود!
– فرهنگ رایج!
– مذهب غالب جامعه!
– اندیشمندان و احزاب فعال!
– و….
قرار گرفته و تاثیر آنها در شکل گیری تفکر جوانان و جنبشها غیر قابل کتمان میباشد.
برای نمونه جوانان دهه چهل و بویژه آن دسته ای که تحت تاثیر ایدئولوژی مارکسیستی قرار داشتند، جهان بینی و متدهای مبارزاتیشان با جوانانی که در دوران شکست و عقب نشینی چپ بویژه با فروپاشی بلوک شرق وارد مبارزه و فعالیتهای اجتماعی شده اند کاملا متفاوت باشد. واین تفاوت امری پذیرفته شده میباشد .
نیم نگاهی به تاریخ معاصر مبارزات زندانی بنام ایران نشان میدهد که جوانان در شکل گیری و تکوین و استمرار تمامی آنها نقش کلیدی داشته و ستون اصلی جنبشهای آزادیخواهانه بوده اند. اما در این بین جوانان دهه چهل از ویژه گی خاصی برخوردار میباشد.
زیرا در این مقطع به جرات میتوان ادعا کرد که هم در سطح رهبری و تئوریکی و هم در صف مبارزه و جانفشانی، جوانان به لحاظ کمی و کیفی جایگاه ویژه ای داشت.
به بن بست رسیدن راهکارهای احزاب قدیمی و پیشکسوتان صحنه سیاسی ، خصوصا احزاب نام آشنائی همانند حزب توده ، جبهه ملی، نهضت آزادی و… و نداشتن برنامه و استراتژی مبارزاتی در مقابل رژیم وابسته پهلوی باعث گردیده بود تا مبارزان و دلسوزان، نیاز جدی به نو گرائی و یافتن متدهای نوین مبارزاتی را حس کنند ، اما تفکرات کهنه رخنه کرده در اندیشه ها مانع از آن میگردید تا با وجود حس و نیاز به نو گرائی ، انقلابی در اندیشه ها رخ دهد.
اما جوانان که روحی عصیانگر، اندیشه ای دانش پژوه و تفکری نو اندیش و آینده نگر داشتند، توانستند بن بست سیاسی را که نتیجه تسلط تفکرات به روز نشده بود را بشکنند.
دو سازمان تاثیر گذار در آن دوره و دوره های بعدی تاریخ معاصر، یعنی مجاهدین خلق و چریکهای فدائی که همگی از جوانان تشکیل و متوسط سنی آنها کمتر از ۳۰ سال بود، توانستند با گشودن راهی نو و متدی جدید در آن دوره که در هماهنگی با جنبشهای رهائی بخش جهانی قرار داشت با جذب دیگر جوانان به بزرگترین نیروهای سیاسی- نظامی زندانی بنام ایران تبدیل گشته و با مقاومت و حفظ تشکیلاتهایشان و نفوذ در بین دیگر جوانان و بویژه محیطهای دانشجوئی ، بعد از پیروزی انقلاب و فراهم شدن امکان فعالیت سیاسی آزاد به گسترده ترین سازماهای سیاسی تبدیل گردند .« در این نوشته ما قصد دفاع و یا مخالفت با اندیشه و عمل این دو سازمان را نداشته و صرفا به نقش و جایگاه جوانان در آنها و تاثیر این سازمانها در تحولات و تغییرات جامعه اشاره کردیم.»
البته ناگفته نماند که ارتجاع غالب نیز توانست با جذب بخش دیگری از جوانان و سازماندهیشان در سپاه، بسیج و انجمنهای اسلامی از آنها بهره برداری نماید . با این تفاوت کیفی که در پشت صحنه، تصمیم گیران و رهبران فکری از عناصر غیر جوان و با اندیشه هائی کهنه بودند.
متاسفانه تمامی مبارزات و قهرمانیهای جوانان تورک آزربایجان به دلیل عدم شناخت تضاد اصلی جامعه چند ملییتی زندانی بنام ایران، یعنی نژادپرستی نه تنها نتیجه ای عاید ملتمان نکرد، بلکه تمامی تلاش صادقانه بهترین فرزندانمان توسط نژاد پرستان به سود سیستم راسیستی مصادره گردید.
ستارگانی که اگر بنام ملت تورک آزربایجان و منافع ملی آن قیام میکردند، شاید امروز حرکت آزادیبخش ملی آزربایجان با کمیت و کیفیتی متفاوت در صحنه سیاسی ظاهر می شد. «مرضیه اسکوئی، اشرف دهقانی ، غلامحسن ساعدی، بهروز دهقانی ، صمد بهرنگی ، علی رضا نابدل و … قهرمانانی بودند که با وجود سن کم با تولید فکر و نیز خلق حماسه های مقاومت به کابوس رژیم نژادپرست پهلوی و الگوی دیگر جوانان مبارز تبدیل شده بودند.»
بعد از انقلاب و رو شدن ماهیت حاکمیت جدید و تمامی احزاب و سازمانهای سیاسی ایرانگرا و نیز فروپاشی شوروی و تغییر محتوائی چین از به اصطلاح کمونیسم به سیستمی کاملا غیرانسانی واستثمارگر و بویژه استقلال آزربایجان شمالی ، بار دیگر جوانان آزربایجانی پا به صحنه مبارزه نهادند، با این تفاوت اساسی که اینبار با جمع بندی مبارزات گذشته و تحلیل علل ناکامی جنبشهای پیشین، تضاد اصلی جامعه را در وابستگی سیاسی ، اقتصادی رژیم و تفکر نژادپرستانه و تلاش سازمانیافته برای حذف
ملل غیر فارس یافتند.
تفکرنژادپرستانه ای که کمر به نابودی هویت و سرمایه های ملی دیگر ملل بسته و با استفاده از تمامی امکانات دولتی و بهره گیری از توانمندیهای دولتهای استعماری مدافع پروژه آریا سازی در صدد نابودی دیگر ملل میباشد.
خوشبختانه جوانان آزربایجانی و بویژه جنبش دانشجوئی آن با بهره گیری از تجربه و آموزشهای پیشکسوتانی همانند زنده یاد ذهتابی و… توانستند بر خلاف جوانان دوره های پیشین اساس مبارزه خود را در جهت رهائی آزربایجان قرار دهند.
زیرا به این باور نو رسیدند که بدون مبارزه با نژادپرستی، و تشکیل دولتی مستقل که در آن حقوق تمامی افراد منجمله کودکان، زنان، کارگران، رعایت و رفاه و عدالت اجتماعی در آن برقرار نگردد ، مبارزه و همگامی با کسانی که در ظاهر رفیق و هم فکر اما در باطن ضد هویت و موجودیت ملتشان باشند بی فایده و حتی در صورت به اصطلاح موفقیت ، به دلیل تسلط تفکر آریا محورانه و نژادپرستانه بازنده اصلی ملتهای غیر فارس خواهند بود.
جنبش دانشجوئی و جوانان غیور و فعال ملی طی سه دهه فعالیت،نقش اصلی و محوری در تدارک ، سازماندهی و اجرای مراسم و اعتراضات اجتماعی داشت ، به همین دلیل رژیم نیز بیشترین انرژی و توان خود را در جهت سرکوب و به انحراف و سکوت کشاندن آن متمرکز کرده است.
نیم نگاهی به سن ، میزان تحصیلات و شغل هزاران زندانی سیاسی آزربایجانی نشان میدهد که بیش از ۹۵ در صد دستگیر شدگان جوانان میباشد. که همین امر، خود نوید بخش رهائی حتمی آزربایجان و آینده ای درخشان میباشد . زیرا در فردای رهائی آزربایجان با این جوانان پرشور، وطن پرست و مبارز و با تجربه و تحصیل کرده است که حاکمیت ملی، میتواند جهش در تمامی زمینه ها، و نیزنو آوری و جوانگرائی و مدرنیزم را برای ملت و کشورمان « آزربایجان جنوبی»به ارمغان بیآورد.
تلاش و جانفشانی جوانان آزربایجانی و بویژه جنبش دانشجوئی آن، با تولید تئوری برای حرکت ملی و تدوین استراتژی و تاکتیکهای مناسب و از طریق نشریات مختلف، کمک به آگاهی بخشی ملتمان، توانست با خلق قیام یک خرداد و به خیابان کشاندن صدها هزار تن و وادار کردن رژیم نژادپرست و اشغالگر به عقب نشینی و توقیف روزنامه دولتی و دستگیری کارکاتوریست و… حرکت را از فاز بیداری به فاز مقاومت ارتقاء دهد.
خط آگاهی بخشی جنبش دانشجوئی و جوانان دلیر و آگاه آزربایجانی در مسیر تکامل طبیعی خود وارد فاز بعدی یعنی آزادیبخشی شده که قیامهای یک خرداد، هیجده آبان و خروش خواستهای ملی در استادیوم سهند و… نتیجه اجرائی شدن آن میباشد.
جوانان آگاه و مبارز تورک آزربایجان با جسارتی بی مانند با ایمان به اراده و قدرت ملتشان و نیز ایفای نقش در تمامی سطوح مقاومت در فردای رهائی آزربایجان و استقرار حاکمیتی دمکراتیک بی تردید به الگوئی برای دیگرجوانان آزادیخواه تبدیل می میگردند.
آیدین مارالانلی
۰۶.۰۵.۲۰۲۰